وقتی برای اولین بار به سراغ کتاب *هنر زن بودن* رفتم، حس کردم قراره با یک کتاب معمولی دربارهی روابط یا خانهداری روبهرو بشم. اما خیلی زود فهمیدم این کتاب درواقع یه دعوت بزرگه — دعوتی به شناخت نقش زن در رابطه، در عشق، و در زندگی. مارابل مورگان با زبانی ساده اما صادقانه، دربارهی زنهایی حرف میزنه که خستهان، احساس نادیدهشدن دارن، اما هنوز ته دلشون امیدی هست برای ساختن رابطهای زنده و پرشور.
نویسنده میگه زن «تمام» وقتی کامل میشه که خودش رو درک کنه، انرژی زنانهاش رو باور کنه، و یاد بگیره چطور با نرمی، صبر، و درک عاطفی دنیای خودش و همسرش رو تغییر بده. در نگاه اول، ممکنه این حرفها سنتی یا قدیمی بهنظر برسن، اما وقتی با دقت گوش دادم، دیدم در عمقش حرف از *قدرت درون زنانه*ست — همون نیرویی که بدون فریاد، ولی با حضور، میتونه فضا رو آرام و پرعشق کنه.
در بخشهایی از کتاب، مارابل از زنان میخواد بهجای رقابت با مردان، به روحیهی پرورنده و الهامبخش خودشون برگردن. این یعنی زن بودن بهمعنای ضعیف بودن نیست؛ بلکه یعنی آگاه بودن از تاثیر عمیقی که حضور زن در رابطه و خانواده داره.
من با گوش دادن به این کتاب بارها به خودم فکر کردم — به لحظههایی که برای قوی بودن جنگیدم، اما از نرمی و لطافت خودم فاصله گرفتم. انگار کتاب بهم یادآوری میکرد که زن میتونه هم قوی باشه، هم لطیف؛ هم مدیر زندگی خودش باشه، هم آرامبخش دنیای اطرافاش باشه.
نویسنده میگه زن «تمام» وقتی کامل میشه که خودش رو درک کنه، انرژی زنانهاش رو باور کنه، و یاد بگیره چطور با نرمی، صبر، و درک عاطفی دنیای خودش و همسرش رو تغییر بده. در نگاه اول، ممکنه این حرفها سنتی یا قدیمی بهنظر برسن، اما وقتی با دقت گوش دادم، دیدم در عمقش حرف از *قدرت درون زنانه*ست — همون نیرویی که بدون فریاد، ولی با حضور، میتونه فضا رو آرام و پرعشق کنه.
در بخشهایی از کتاب، مارابل از زنان میخواد بهجای رقابت با مردان، به روحیهی پرورنده و الهامبخش خودشون برگردن. این یعنی زن بودن بهمعنای ضعیف بودن نیست؛ بلکه یعنی آگاه بودن از تاثیر عمیقی که حضور زن در رابطه و خانواده داره.
من با گوش دادن به این کتاب بارها به خودم فکر کردم — به لحظههایی که برای قوی بودن جنگیدم، اما از نرمی و لطافت خودم فاصله گرفتم. انگار کتاب بهم یادآوری میکرد که زن میتونه هم قوی باشه، هم لطیف؛ هم مدیر زندگی خودش باشه، هم آرامبخش دنیای اطرافاش باشه.