نظر Kiyavash_ برای کتاب یک به یک

یک به یک
Kiyavash_
۱۴۰۴/۰۷/۲۴
00
اول از همه، خودِ نام کتاب هیجان انگیزه: یک به یک. هرچند در نگاه اول سناریو آشنا به نظر میرسه گروهی از دوستان و همکاران که یکی از اونها قاتلی خونسرد از آب درمیاد اما چیزی در روایت روث ور باعث میشه داستان تازه به نظر برسه. بیش از هر چیز، فضاسازی بی نظیرش من رو جذب کرد. تصویرها اون قدر زنده بودن که حس میکردم دارم سریال میبینم، نه اینکه کتاب میخونم. برف، سکوت و اضطراب در هم تنیده بودن؛ یه کابوس سفید. قبل از اینکه نویسنده قاتل رو لو بده، به خاطر ساختار دو راوی بودن داستان، حدس زدم که لیز یا ارین ممکنه قاتل باشن. از نگاه من، نویسنده با اغراق در نمایش «بیگانگی و جمع گریزیِ» لیز، عمداً میخواست اون رو برای مظنون اصلی بودن آماده کنه. لیز شخصی سرخورده، طردشده و ساکته، و همین باعث شد برای من از همون اول از بقیه "قاتل تر" به نظر برسه. (حتی توفر که به نظر مظنون اصلی بود، برام اصلاً گزینهی محتملی نبود، چون معمولاً کسی که همه چیز علیه شه، قاتل واقعی نیست!) نکتهای که بیشتر از همه تحسینم رو برانگیخت، دقت نویسنده در کنار هم چیدن جزئیات ظریف بود؛ چیزهایی که در لحظه بی اهمیت به نظر میرسیدن اما بعد نقش کلیدی داشتن. این یعنی طراحی دقیق، نه تصادف روایی. درسته که از میانهی کتاب به بعد هویت قاتل تقریباً مشخص میشه، اما کشش داستان فروکش نمیکنه. برعکس، کنجکاوی بیشتر میشه. میخواستم بدونم حالا که ارین فهمیده لیز قاتله، چه اتفاقی میافته؟ و همین یعنی نویسنده کارش رو درست انجام داده؛ چون هنوز میخواستم ورق بعدی رو بخونم. در پایان، از ترجمهی روان خانم حامدی واقعاً باید تشکر کرد. یه جا در کتاب، لیز به یه جغد تشبیه شده بود؛ واقعاً تشبیه درستی بود ساکت، هوشیار، و همیشه در کمین.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.