کتاب درباره دختر کشیشی است که بسیار متین و موقر است با وجود پدری کشیش و بداخلاق باز هم کلیسا را اداره میکند به قوانین مسیحیت احترام میگذارد. اما یک روز وقتی بیادار میشود نمیداند کجاست و چیزی از گذشته هم یادش نمیآید در این راه با چند کولی اشنا میشود با آنها به مزارعههای شهرهای دیگر میرود خیانت دوستان خود را میبیند. در مزرعه با بدبختی زندگی میکند تا اینکه کم کم گذشته یادش میاید و خود را در مخمصهای که مردی بدطینت برای او درست کرده. اما دیگر پدرش حتی جواب نامه اورا هم نمیدهد.
کتاب خوبیست درسهای خوبی میده.
کتاب خوبیست درسهای خوبی میده.