کتاب «اتاقی برای مهمان» برای من یکی از اون تجربههای تلخ ولی عمیق بود. داستان دربارهی زنیه که دوست قدیمیاش، نیکو، برای گذروندن روزهای پایانی عمرش میاد پیشش. در ظاهر قراره ماجرا دربارهی مراقبته، ولی خیلی زود وارد لایههای تاریکتری از روابط انسانی میشیم.
هلن گارنر بیرحمانه نشون میده که حتی مهربونی هم یه حدی داره. توی رابطهی میزبان و مهمان، مرز بین عشق، خشم، عذاب وجدان و خستگی، بارها جابهجا میشه. چیزی که منو تحت تأثیر قرار داد اینه که نویسنده هیچکدوم از شخصیتها رو قهرمان یا قربانی مطلق نمیکنه. حتی نیکو، که در حال مرگه، گاهی خودخواه و غیرقابلتحمل میشه.
زبان کتاب سادست ولی ضربهزننده. همهچیز کند و واقعی پیش میره، مثل خودِ مراقبت از یه بیمار واقعی. بعضیجاها ممکنه خستهت کنه، اما دقیقاً همونجاست که واقعیت خودش رو نشون میده.
در کل، این کتاب بیشتر از اینکه دربارهی مرگ باشه، دربارهی اینه که چطور زنده بمونیم وقتی همهچیز اطرافمون داره از هم میپاشه. یه کتاب سنگین و تاثیرگذار که شاید دوست نداشته باشی دوبار بخونیش، ولی مطمئناً فراموشش نمیکنی.
هلن گارنر بیرحمانه نشون میده که حتی مهربونی هم یه حدی داره. توی رابطهی میزبان و مهمان، مرز بین عشق، خشم، عذاب وجدان و خستگی، بارها جابهجا میشه. چیزی که منو تحت تأثیر قرار داد اینه که نویسنده هیچکدوم از شخصیتها رو قهرمان یا قربانی مطلق نمیکنه. حتی نیکو، که در حال مرگه، گاهی خودخواه و غیرقابلتحمل میشه.
زبان کتاب سادست ولی ضربهزننده. همهچیز کند و واقعی پیش میره، مثل خودِ مراقبت از یه بیمار واقعی. بعضیجاها ممکنه خستهت کنه، اما دقیقاً همونجاست که واقعیت خودش رو نشون میده.
در کل، این کتاب بیشتر از اینکه دربارهی مرگ باشه، دربارهی اینه که چطور زنده بمونیم وقتی همهچیز اطرافمون داره از هم میپاشه. یه کتاب سنگین و تاثیرگذار که شاید دوست نداشته باشی دوبار بخونیش، ولی مطمئناً فراموشش نمیکنی.