نظر 📚samira⁦(⁠◕⁠ᴗ⁠◕⁠✿⁠)⁩⁦ برای کتاب صوتی یک زندگی

یک زندگی
گی دو موپاسان، محمدرضا پارسایار
۳۷۴ رای
📚samira⁦(⁠◕⁠ᴗ⁠◕⁠✿⁠)⁩⁦
۱۴۰۴/۰۳/۱۲
داستان در مورد دختری به نام ژان بود که تا ۱۷ سالگی در صومعه بود و در آن جا درس می‌خواند پدرش باران می‌خواست که او دختری پاکدامن و نجیب باشد وقتی که از آن جا بیرون آمد بسیار ذوق و شوق داشت در واقع اوزیاد تفریح و سرگرمی نداشت آن‌ها بسیار ثروتمند بودند و در کاخ بزرگ که در اطراف آن مزرعه و درختان وجود داشت زندگی می‌کردند طولی نکشید که ژان با پسری به نام ژولیه آشنا شد ژولیت که از یک خانواده ورشکسته بود و فقیر شده بود با ژان ازدواج کرد ژان فکر می‌کرد که آن عاشقش است اما در واقع ژولیت تظاهر به عشق می‌کرد و فقط به خاطر ثروت او ازدواج کرد مدتی پس از ازدواج او فهمید که عاشقش نیست و خیانتکار است در واقع آن پسر صاحب تمام املاک شد و اخلاقش تغییر کرد پدر و مادر ژان نیز بسیار ناراحت شدند اما چاره‌ای نبود. در واقع ژان اصلاً در زندگی از شانسی نداشت حتی پس از مرگ شوهرش پسرش نیز او را دچار سرافکندگی کرد زیرا پسرش قمار بازی می‌کرد و بدهی بالا می‌آورد و آخر او را ترک کرد. پس از تمام این مشکلات که او در حال ورشکستگی بود و بسیار تنها شده بود خدمتکار او روزالی به کمک او شتافت و در مشکلات یاریش کرد. داستان بسیار غمگینی بود من فکر می‌کردم آخر داستان ژان می‌میرد اما سرانجام پسرش برمی‌گردد و ژان صاحب نوه دختر می‌شود.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.
👋 سوالی دارید؟