نظر 📚samira(◕ᴗ◕✿) برای کتاب صوتی تقصیر من نیست

تقصیر من نیست
📚samira(◕ᴗ◕✿)
۱۴۰۳/۱۱/۲۰
00
داستان در مورد پیرزنی هست که در تاریکی شب میخواهد از جاده رد شود. اما خیابان شلوغ است و او نمیتواند. زنی برای کمک به او نزدیک میشود تا او را رد کند اما پیرزن کمکش را رد میکند. دختر بچهای با پدرش او را میبینند و بچه میگوید آن پیرزن شبیه جادوگرهاست و با پدرش میخندد. پیرزن از تمام آدمهای اطرافش متنفر شده بود و از روی لج کمکشان را رد میکرد. صبر میکند جاده خلوت شود نیم ساعت میگذرد اما همچنان شلوغ هست پس تصمیم میگیرد از مردم کمک بخواهد. اما به هر کس واستش را میگوید به او بیاعتنایی میکند. یک دفعه میبیند تمام مردم در وسط خیابان جمع شدند از مردم دلیل تجمع را میپرسد اما کسی جوابش را نمیدهد ماشینها متوقف میشود و او رد میشود وقتی به تجمع میرسد خود را میبیند که مرده است. از فکر و خیال بیرون میآید و دست از لجبازی برمیدارد و دست آن زن را میگیرد تا از خیابان عبور کند.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.