نظر 📚samira(◕ᴗ◕✿) برای کتاب بوتهی گوجه

بوتهی گوجه
📚samira(◕ᴗ◕✿)
۱۴۰۳/۱۱/۲۰
00
داستان در مورد حلزونی به نام ثانی بود که در باغ زندگی میکرد روزی او دید که میوه قرمز رنگ در آن طرف باغ گذاشته شده است میخواست ببیند که آن چیست و چه مزهای پس بار سفر میبندد و آذوقه خود را آماده میکند ساندویچ دانه خشک شده گل، آبمیوه. وقتی به راه میافتد مورچهای به نام زلزله را میبیند او نیز میخواهد که با ثانی همراه شود. زلزله آذوقهاش را جمع میکند و با هم به راه میافتند تا به آن میوه قرمز رنگ برسند. در راه سنجابی نام قهوهای را میبیند سنجاق با زلزله دعوا میکند و زلزله چیزی از خورجینش بیرون میآورد و روی سر او پرت میکند سنجاب سرش آتش میگیرد و سرش را داخل آب میبرد و موهای سرش میسوزد. پس از آن زلزله کارش پشیمان میشود و او را پانسمان میکند قهوهای نیست دلگیر است وقتی به میوه قرمز که به آن گوجه میگویند میرسند. برای بردن آنها یک کیسه بزرگ لازم دارد خاله کفشدوزک بافتنی بلد است برای آنها کیسه بزرگ میبافد اما در مقابل این کار یک شرط داشت و آن این است که نمایش آتش زدن سنجاب را ببیند و بخندد. به آنهای نمایش را انجام دادم به نظر من ر این داستان من دلم برای قهوهای بسیار سوخت او در اینجا از همه بیشتر آسیب دیده بود. داستان بسیار قشنگی میبود اینکه در مورد غذاهای آنها به طور دقیق توضیح میداد مثلاً آب عسل یا سیب، دانه خشک شده، آب گوجه، حبه قند.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.