نظر 📚samira⁦(⁠◕⁠ᴗ⁠◕⁠✿⁠)⁩⁦ برای کتاب صوتی سوار

سوار
روبرت صافاریان، همایون ظفرپور
۴۵۵ رای
📚samira⁦(⁠◕⁠ᴗ⁠◕⁠✿⁠)⁩⁦
۱۴۰۳/۱۱/۱۷
داستان در مورد مردی بود که در حال بازگشت از جنگ بود او سوار بر اسبش بود اسبی که به آن جانور می‌گفت از آن تعریف و تمجید می‌کرد اینکه مثل پلنگ هست قوی هست و رنگ آن سبز هست در هنگام سوار شدن از موهای یال او می‌گرفت تا نیفتد بتدا از این کار چندشش می‌شد اما بعد عادت کرد جانوری که در طول این سفر طولانی که از همه جا می‌گذشتن نه می‌خور و نه ی‌نوشی در حالی که خودت میوه‌های جنگلی می‌خورد دوست داشت زودتر به زادگاه خود برسد دلش برای زن و بچه‌اش تنگ شده بود اما چهره‌های آن‌ها در خاطرش مبهم بود و کمی فراموش کرده بود حتی یاران خود را نیز در جنگ به خاطر نمی‌آورد که چه کسی مرده یا زنده است در این سفر طولانی که بر جانور سوار شده بود حتی خود را کمی فراموش کرده بود و فقط حال برایش مهم بود. بارش باران خوشحالش کرد که تن او و جانور را می‌شورد او را از آلودگی‌ها پاک می‌کند.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.
👋 سوالی دارید؟