نظر 📚samira(◕ᴗ◕✿) برای کتاب صوتی مثل همیشه

مثل همیشه
📚samira(◕ᴗ◕✿)
۱۴۰۳/۱۰/۲۶
00
داستان در مورد یک دکتر سفید پوست بود که در محله آفریقاییها بود و سالها پیش پسرش رابرت را از دست داده بود پسر آفریقایی ۱۳ ساله پیش دکتر آمد تا مریضیش را مداوا کند ما دکتر از او متنفر بود چون او را مقصر این اتفاق میدانست پسر آفریقایی گفت من تقصیر ندارم در آن محله پر از لات است و آنها به رابرت حمله کردند و من میخواستم از او دفاع کنم. اما دکتر بدون توجه به حرفهای او گفت اگه پسرم زنده بود الان ۱۰ ساله بود. مریضی تو به من ربطی نداره دکتر از عصبانیت دست پسر را شکست با خوشحالی گفت فکر کنم الان بفهمی پسرم چه دردی کشید. ناگهان آسمان رعد و برق زد و باران بارید پسرک گفت انسانیت به رنگ پوست نیست بلکه به ذات آدم است و با دست شکسته رفت و دکتر یا همون هیولا ود را گول میزد تا صدای وجدانش را نشنود.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.