نظر S.pldsanj برای کتاب آتور (آتش)

آتور (آتش)
مهیار رساطلب
۱۰۶۰ رای
S.pldsanj
۱۴۰۳/۰۹/۱۳
تکه ای از رمان/بنظرم خیلی جذاب بود متشکرم از تیم کتابراه مارتا دستی بر زیر چانه اورهان گذاشت. مستقیم به چشمان او خیره شد و گفت آماده ای که به اطمینان و یقین برسی؟ آیا حاضری؟ اورهان که به وضوح سرمای دست مارتا را بر زیر چانه اش احساس میکرد انگار چاره ای جز تایید نداشته باشد بی اراده: گفت بله آماده ام. مارتا با دست دیگرش درب آشپزخانه را باز کرد و با دستی که زیر چانه او بود صورت او را به سمت داخل آشپزخانه چرخاند. اورهان از چیزی که میدید و میشنید نفس در سینه اش حبس شد و با چشمانی گشاد خشکش زد. در درون آشپزخانه که تا همین چند لحظه قبل خالی بود پنج دختر جوان و زیبا در نهایت شادابی و سرخوشی همچنان مشغول آواز خواندن شستشو و رفت روب بودند. در حالی که هنگام حرکت از یک طرف به طرف دیگر محو و دوباره ظاهر می شدند و دقیقاً وقتی که یکی از دخترها برای او دست تکان داد مارتا به آرامی در را بست اورهان با حالی منقلب نگاه مارتا کرد اما به علت قفل شدن زبانش هیچ نگفت. مارتا به آرامی: گفت: حق داری بترسی
هیچ پاسخی ثبت نشده است.
👋 سوالی دارید؟