نظر Parisa eftekhari برای کتاب صوتی عشق خاکستری

عشق خاکستری
Parisa eftekhari
۱۴۰۳/۰۴/۱۶
00
داستان اینگونه است که دختر جوان خانواده، به تازگی به هم کلاسی برادر بزرگ ترش دل بسته و تمام شب و روزش به فکر کردن به این پسر، یعنی ایمان، گره خورده. داستان از یک صحنه ی رعب آور و پرتنش آغاز می شود؛ جایی که پدر خانواده، که مردی بسیار سنتی است، با چشمانی خون گرفته به دختر جوانش نگاه می کند. کسی از اهالی فضول محله، به او خبر داده که دخترش دوست پسر دارد و پنهان از چشم او، یک نامه از این پسر هم گرفته. حالا این نامه ی عاشقانه در میان صفحات کتابی که در دستان دختر جا خوش کرده پنهان شده و پدر که ماجرا را فهمیده، مثل یک حیوان درنده به سمت دختر حمله می کند تا محتویات آن پاکت کذایی را به چشم خودش ببیند. پدر خانواده از نظر دیگران مردی خوش مشرب است. او صاحب یک قهوه خانه است و تمام محل او می شناسند. حال این مسئله ی جدید برای یک مرد سنتی و بی فکر که تمام خنده و خوشی اش برای هرکس به جز خانواده اش بوده، سراسر بدنامی و بی آبرویی است. حس غرور او حالا با شنیدن ارتباط دخترش با یک پسر جوان بدجوری ترک برداشته و او را به چنان جنونی رسانده که دخترش را به باد مشت و لگد گرفته. مادر خانواده که به سیاق همیشه با شکمی جلو آمده و چشمانی وحشت زده به این قائله نگاه می کند، آن چنان ترسیده که توانایی مداخله ندارد. همیشه برای دختر سوال بوده که چرا با وجود اخلاق بد پدر، مادر به چنین ننگی تن می دهد و هر سال یکی به جماعت بی اختیار و حالا وحشت زده ی این خانه اضافه می کند. او جواب سوالش را نمی گیرد، ولی ترس چنان حال مادر را خراب می کند که در دم، جوان ترین عضو خانواده را که هنوز پا به این دنیا نگذاشته سقط می کند. پدر توجهی به حال بد زنش ندارد و همچنان با خشمی توصیف نشدنی، با لگد به بدن نحیف دختر می کوبد.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.