نظر Zahra.kh برای رمان بیگانه

رمان بیگانه
Zahra.kh
۱۴۰۳/۰۴/۱۱
10
اسم بیگانه عجیبه یکم چون نقش اول رمان در نگاه اول با خودش و اعمالش و محیط اطرافش بیگانه بود در عین حال خیلی خوب با خودش کنار میومد و افکارش با خودش بی پرده و بدون رودربایستی از خودش بسیار روشن بود، چیزی که خیلی ها این رو ندارند یا میترسند از این که بی پرده با خودشون روبه رو بشن. یک درگیری ذهنی که ایجاد میشد برای قضاوت درمورد شخصیت مورسو مدام فاصله میگرفتم از راوی و سعی در این داشتم که بفهمم آیا او بی اخلاق است؟ فاقد حس همدلی است؟ او یک انسان بی اعتنا به اعمال و محیط اطرافش یکجور حس منفعل بودن القا میکرد ولی وقتی خواننده با خودش دقیق تر که فکر میکند دنیا گویا روی منطقی خودش رو در این شخصیت به نمایش میگذارد (این واقعیات که در حقیقت گاهی اصلا حس پشیمانی از گناه درون ما دیده نمیشود و نسبت به آن گناه حس عذاب وجدانی حس نمیکنیم ولی به زبان نمی آوریم یا درونمان آن را کنار میزنیم و حس پشیمانی را به خود القا میکنیم در حالیکه مورسو با خودش صادق بود و نمیخواست هیچ توجیه و فریبی از بابت عشق و مذهب و... بپذیرد) او همدلی داشت یا نه؟ وقتی به رفتار او با جامعه نگاه کنیم او اتفاقا بسیار انسان شریف و مهربانی به نظر میرسد ولی چیزی که باعث میشود خواننده دوباره تجدید نظر بکند این قضیه هست که چرا نسبت به مرگ مادرش انقدر بی تفاوت بود؟! چیزی که نمیتوانستم اصلا با او همراه بشوم همین نقطه بود. اینجا من از راوی کاملا فاصله میگرفتم و درکش نمیکردم درست مثل دادستان که این نقطه برایش گره کور شد و باعث شد تمام انگیزه اش را برای اعدام مورسو جمع کند، ولی کار او راحتتر بود چون در جریان افکار مورسو نبود و مورسو هم آدم منزوی به نظر میرسید که از توضیح دادن بیزار یا عاجز است.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.