کتاب اینطوریه که درخلل داستان، یه رواندرمانگر میاد پروسه درمانش با چندتا از مراجعهاش رو میگه بطور داستانطور و در خللش از مشکلاتشون و راهکارهایی که ارائه میده گفته (هرچند من یسری چیزهاش رو قبول نداشتم، که خب قطعا تو جامعه ما با اونا متفاوته و راهحلها هم طبق فرهنگ جوامع احتمالا تفاوت داشته باشه دیگه) از طرفی خود این رواندرمانگر بخاطر تموم شدن رابطهش، درواقع این یه جرقهست که به استیصال میرسونتش و خودش میره پیش یک روانشناس.
یسری از دغدعهها و مشکلات این شغل رو میگه که تاحالا نمیدونستم برام جالب بود، کلاً روند داستان و کتاب به وجدتون نمیاره، آروم و ساکت و ملو میره جلو.
یسری از دغدعهها و مشکلات این شغل رو میگه که تاحالا نمیدونستم برام جالب بود، کلاً روند داستان و کتاب به وجدتون نمیاره، آروم و ساکت و ملو میره جلو.