این کتاب میخواد مفهومی رو القا کنه که به نظرم خطرناک هم هست:
"حقیقت یک چیز ذهنی و وابسطه به تصورات شخص است. "!
در فصل آخر مشخصاً این عبارت گفته میشه.
می خواد در ذهن جا بندازه که حتی کارهایی که همه بد یا خلاف میدونیم، ممکنه با توجیه شما از شرایط، خوب هم باشه!
راستش متن داستان خوب نوشته شده و آدم با داستان همراه میشه. خواننده کتاب هم به خوبی اون رو روایت میکنه. اما اینها کافی نیست. قالب خوبه ولی محتوا خطر هم داره.
وسط داستان، یکهو مولی تعریف میکنه که به خواست مادربزرگ، هنگام مرگ برای این که او زجر نکشه، با بالش خفهاش میکنه. استدلال هم میکنه که چه کار خوبی کرده.
تا آخر داستان در تعجب هستید که این فصل چه ربطی به قصه داشته و اگه نبود، چیزی کم نمیشد.
تا این که اونجا میخواد مسائل دیگهای رو هم مطرح کنه که با همین منطق انجام داده.
و هدف در کل نشون دادن اینه که اخلاق به اعتبار درک فردی خود آدمه!
خب به نظرم کتابهای خوب بی نظیر زیاد هستند. برای این وقت نذارید.
یا علی 🌿
"حقیقت یک چیز ذهنی و وابسطه به تصورات شخص است. "!
در فصل آخر مشخصاً این عبارت گفته میشه.
می خواد در ذهن جا بندازه که حتی کارهایی که همه بد یا خلاف میدونیم، ممکنه با توجیه شما از شرایط، خوب هم باشه!
راستش متن داستان خوب نوشته شده و آدم با داستان همراه میشه. خواننده کتاب هم به خوبی اون رو روایت میکنه. اما اینها کافی نیست. قالب خوبه ولی محتوا خطر هم داره.
وسط داستان، یکهو مولی تعریف میکنه که به خواست مادربزرگ، هنگام مرگ برای این که او زجر نکشه، با بالش خفهاش میکنه. استدلال هم میکنه که چه کار خوبی کرده.
تا آخر داستان در تعجب هستید که این فصل چه ربطی به قصه داشته و اگه نبود، چیزی کم نمیشد.
تا این که اونجا میخواد مسائل دیگهای رو هم مطرح کنه که با همین منطق انجام داده.
و هدف در کل نشون دادن اینه که اخلاق به اعتبار درک فردی خود آدمه!
خب به نظرم کتابهای خوب بی نظیر زیاد هستند. برای این وقت نذارید.
یا علی 🌿