تلخ، تلخ، گزنده و همچون سرب داغ در گلو، توصیفی است که میتوانم از این کتاب ارائه دهم. مردم روسیه در زمان تزار تحت ظلم بودند و فاصله طبقاتی در این کشور بیداد میکرد و شاید یکی از علل ایجاد ایده جامعه بی طبقه و کمونیست همین بود. روسیه از چاله تزار به چاه کمونیسم افتاد و عده بسیاری حتی در دنیا مجذوب این ایده شدند ولی با فروپاشی شوروی بت شکست و حالا طواف کنندگانش و عده بسیاری افراد بیگناه که ایده زندگیشان را بر باد داده ماندهاند و کاسه چه کنم و همین است که وحشت از زندگی راه مرگ را نشانشان داد. در جایی از کتاب اشاره میشود که مرامهای فکری دو زندگی دارند یکی در کتابها و یکی در واقعیت و در جایی دیگر فردی که تمام عمر در اردوگاه زیسته اشاره میکند که بلد نیست چگونه آزاد و معمولی زندگی کند و جان کلام این کتاب در همین دو اشاره است اینکه نباید فریفته شعارها شد و اینکه چگونه خودکامگی زندگی طبیعی بشر را به یغما میبرد.
بخش دردناک ماجرا این است که کمونیسم به ظاهر فروپاشید ولی در ذهن افراد باقی ماند و نگذاشت سیر طبیعی زندگی را درک کنند و به قهقرا کشاندشان.
بسیار علاقمندم سایر آثار نویسنده را بخوانم یا بشنوم.
خوانش کتاب بسیار دلنشین و درست بود و گوینده تمام تلاشش را جهت نزدیک شدن به شخصیت کرده بود.
با سپاس از کتابراه
بخش دردناک ماجرا این است که کمونیسم به ظاهر فروپاشید ولی در ذهن افراد باقی ماند و نگذاشت سیر طبیعی زندگی را درک کنند و به قهقرا کشاندشان.
بسیار علاقمندم سایر آثار نویسنده را بخوانم یا بشنوم.
خوانش کتاب بسیار دلنشین و درست بود و گوینده تمام تلاشش را جهت نزدیک شدن به شخصیت کرده بود.
با سپاس از کتابراه