این کتاب کمک زیادی به درک موقعیت میکنه. دختری که حق اظهار نظر و یا حتی اظهار خشم نداره به احتمال زیاد مادری خواهد شد که فرزندان پر از کمبود و بی اعتماد به نفس پرورش میده و درست اینه که این زنجیره طولانی از یک جا به بعد قطع بشه. قسمتی از کتاب میگه دختران آسیب دیده حق دارن خشم خودشون رو تا جایی که روحشون از استبداد مادر راحت بشه بروز بدن بدون ترس از قضاوت شدن و چه بهتره که جامعه ما این نکته رو قبول کنه که همه مادران دلسوز نیستن.
مادر هم یک انسانه نباید از یک ور بوم بیوفته نه اونقدر ستم دیده و نه یک دنده و خودشیفته. با همه این تفاسیر من فکر میکنم یک دختر قدرت تغییر دادن هر چیزی رو داره دخترانی که مثل خود من سالها اجازه حرف زدن و یا بروز احساساتی مثل شادی خشم یا دفاع از حقشون رو نداشتن باید باور کنن هیچ کسی قرار نیست برای نجاتشون از اون وضع آستین بالا بزنه. من مدتها منتظر بودم کسی بهم کمک کنه و وقتی ناامید شدم تازه به یاد خدا افتادم و ازش کمک خواستم. اما یک روز وقتی با گوشت و استخوانم فهمیدم قراره هر روز من، تکراری اما پر تنش سپری بشه و هیچی تغییر نمیکنه پر بودم از احساس تنهایی و معلق بودن همین جرقه باعث شد هرچند قدر سخت بتونم کمی بلند بشم. جایی که نویسنده کتاب میگه اگر از هر راهی رفتین آخر به بن بست رسیدین اون وقت باید مادرتون رو ترک کنین مطمئنا سخت تمرین و دردناکترین کاریه که یک دختر میتونه انجام بده خودش رو سرزنش میکنه فکر میکنه شاید زیادهرویی کرده و حتی به همه این مطالب پشت پا میزنه تا برگرده اما این فرصت رو به خودش نمیده که زندگی رو از یک دریچه دیگه ببینه.
جایی که خودش بتونه افسار زندگی رو دستش بگیره و لازم نباشه برای سادهترین کارها با ترس و لرز از کسی اجازه بگیره.
مادر هم یک انسانه نباید از یک ور بوم بیوفته نه اونقدر ستم دیده و نه یک دنده و خودشیفته. با همه این تفاسیر من فکر میکنم یک دختر قدرت تغییر دادن هر چیزی رو داره دخترانی که مثل خود من سالها اجازه حرف زدن و یا بروز احساساتی مثل شادی خشم یا دفاع از حقشون رو نداشتن باید باور کنن هیچ کسی قرار نیست برای نجاتشون از اون وضع آستین بالا بزنه. من مدتها منتظر بودم کسی بهم کمک کنه و وقتی ناامید شدم تازه به یاد خدا افتادم و ازش کمک خواستم. اما یک روز وقتی با گوشت و استخوانم فهمیدم قراره هر روز من، تکراری اما پر تنش سپری بشه و هیچی تغییر نمیکنه پر بودم از احساس تنهایی و معلق بودن همین جرقه باعث شد هرچند قدر سخت بتونم کمی بلند بشم. جایی که نویسنده کتاب میگه اگر از هر راهی رفتین آخر به بن بست رسیدین اون وقت باید مادرتون رو ترک کنین مطمئنا سخت تمرین و دردناکترین کاریه که یک دختر میتونه انجام بده خودش رو سرزنش میکنه فکر میکنه شاید زیادهرویی کرده و حتی به همه این مطالب پشت پا میزنه تا برگرده اما این فرصت رو به خودش نمیده که زندگی رو از یک دریچه دیگه ببینه.
جایی که خودش بتونه افسار زندگی رو دستش بگیره و لازم نباشه برای سادهترین کارها با ترس و لرز از کسی اجازه بگیره.