درود به اقای معین فرد که توانست چنین کتاب علمی_تخیلی را با قلم خود بنویسد کتاب بسیار عالی بود ولی برای بنده چند جا سوال پیش اومد اگه کرادن میتونه به دنیاها سفر کنه چرا به دنیای زایراس نرفت تابتونه اون کرادن روباخودش همراه کنه یا چرا توی این بخش نوان اون گردن بندرو به زایراس نمیده. ولی در کل داستان خوبی بود داستان این بخش در مورد نوان بود که در بخش دو خودش رو داخل دره پرت کرد اون بخش نشان دهنده این هست که چرا نوان انقدر از کرادن بدش میومد. بعد، این بخش زن زایراس رونشون دادکه ۲۰سال درون یک جزیرهای بود تک و تنها و باید از یک کامپیوتر مراقبت میکرد که خاموش نشه. ولی چرا زایراس در دنیای نوان نبود یعنی اونم میتونست به دنیاهای دیگه بره یاتوی اون دنیاهم خواب بود ولی من از دست زایراس عصبانیم که چرا به مدت ۲۰سال زنش روبه یک جزیره دور افتاده فرستاده میتونست یکی دیگه روبفرسته توی این بخش خیلی از نقش هاتک تک یا میمیرن یا جدا میشن این بخش خیلی ناراحت کننده بود.
یعنی شوان انقد از زندگی نا امید بود که حاضر شد خودشو بکش.
یا ورگا چرا به کرادن خدمت میکردن ولی توی اون دنیا دشمن هم بودم، شاید برای این که توی این دنیا انتخاب کرده که به کرادن خدمت کنه.
ولی در کل داستان بسیار زیبایی بود اوایل اصلا فکر نمیکردم که نویسنده داستان یک ایرانی باش یعنی واقعا استاد چه ذهنی داری وچه قلمی و بسیار گویندگان خوبی هم این داستان رو گویندگی کردن.
یعنی شوان انقد از زندگی نا امید بود که حاضر شد خودشو بکش.
یا ورگا چرا به کرادن خدمت میکردن ولی توی اون دنیا دشمن هم بودم، شاید برای این که توی این دنیا انتخاب کرده که به کرادن خدمت کنه.
ولی در کل داستان بسیار زیبایی بود اوایل اصلا فکر نمیکردم که نویسنده داستان یک ایرانی باش یعنی واقعا استاد چه ذهنی داری وچه قلمی و بسیار گویندگان خوبی هم این داستان رو گویندگی کردن.