نظر خالد بارانی برای کتاب مادربزرگی که به پدربزرگی فروخته شد! (بر اساس داستانی واقعی)

مادربزرگی که به پدربزرگی فروخته شد! (بر اساس داستانی واقعی)
سودا صیامی اوجور
۱۳ رای
خالد بارانی
۱۴۰۲/۱۲/۲۶
چقدر غمگین بود با جرات میتونم بگم دردناک‌ترین داستانی که توی عمرم خودندم این داستان بود
تازه وقتی بدونی این فاجعه زندگی واقعی یک شخص هست بدجور دل آدم رو به درد میاره
در طول داستان احساس خفگی به خواننده به دست میده چقدر درد چقدر رنج چقدر دنیا بی رحمی
کودکی که کودکی نکرد، همسری که نتونست زندگی عاشقانه‌ای داشته باشه مادری که نتوانست مادر خوبی برای فرزندانش باشه بدتر از همه سرونشت بچه هاش هم عینا مثل خودش شد زندگی پر از درد و مشکلات که انگار تمامی نداره
چقدر تصمیم پدرش بر زندگیش تاثیر گزار بود چقدر اون ازدواج فاجعه بار بود
شاید بدترین حس یک شخص همین می‌تونه باشه که وجود او رای پدر و مادرش اضافی هست و بدونه پدر برای پول او را فروخته
چقدر در طول داستان از جواد بدم میامد هرچند همه کار‌های برای آرامش همسرش کرد ولی کدوم آرامش تو که با هوسی که داشتی زندگی گل دخت رو نابود کردی
باید گفت لعنت به فقر و تهی دستی که ارزش انسان رو از بین میبره
جواد با هوسی که داشت هم زندگی گل دخت رو خراب کرد هم زندگی همسر اولش یک مرد چقدر می‌تونه هوس باز باشه بعدش جوادی که ۳۰ سال از زنش بزرگتر بود آخه چرا ۷ تا فرزند آوردی تا زندگی گل دخت رو جهنم کنی
هیچ پاسخی ثبت نشده است.
👋 سوالی دارید؟