فقط میتونم بگم نویسنده خیلی دل بی رحمی داشت که زندگی دو تا عاشق رو اون جوری از هم پاشوند. و البته هر روز تو دلم مادر شاهین (پریوش) رو نفرین میکنم. البته با این که میدونم همش یک رمان بود
ولی در کل جوری غرق در رمان و البته مهربونیهای شاهین نسبت به دلناز شدم که واقعا هر دو انگار شده بودن جزوی از زندگیم. و در آخر، از نویسنده گلهمندم که با عواطف و احساساتم جوری بازی کرد که واقعا الان هم نمیتونم خودکشی اون دو تا عاشق رو باور کنم.
البته اگه من جای دلناز بودم، به این زودی جا نمیزدم.
ولی به شاهین هم واقعا حق میدم. و از شما نویسنده عزیز هم یک خواهشی دارم: شما واقعا قلم زیبا و قشنگی دارین؛ حیفه که داستان به این عاشقانگی این جوری به پایان برسه. لطفاً داستانهای بعدی رو با پایان خوش بنویسید. و ممنونم که کتاب به این قشنگی رو رایگان در اختیارمون گذاشتین.
ولی در کل جوری غرق در رمان و البته مهربونیهای شاهین نسبت به دلناز شدم که واقعا هر دو انگار شده بودن جزوی از زندگیم. و در آخر، از نویسنده گلهمندم که با عواطف و احساساتم جوری بازی کرد که واقعا الان هم نمیتونم خودکشی اون دو تا عاشق رو باور کنم.
البته اگه من جای دلناز بودم، به این زودی جا نمیزدم.
ولی به شاهین هم واقعا حق میدم. و از شما نویسنده عزیز هم یک خواهشی دارم: شما واقعا قلم زیبا و قشنگی دارین؛ حیفه که داستان به این عاشقانگی این جوری به پایان برسه. لطفاً داستانهای بعدی رو با پایان خوش بنویسید. و ممنونم که کتاب به این قشنگی رو رایگان در اختیارمون گذاشتین.