اوایل داستان مرا به یاد این جمله از مارتین لوتر کینگ انداخت که
اگر شخصی رفتگر نامیده میشود، باید همانگونه خیابانها و معابر را جارو کند که میکلآنژ نقاشی میکرد، بتهوون سمفونی میساخت و شکسپیر شعر میسرود. او باید آنگونه خیابانها را جارو کند که تمامی موجودات آسمانی و زمینی مکثی کنند و بگویند: «اینجا رفتگری کار میکرد که کارش را خوب انجام میداد. داستان از زبان خدمتکاری است که به جای شکایت از حقوق کم و کار زیاد و منزلت اجتماعی پایینی که دارد، به تمام مسایل مربوط به حرفه خود عشق میورزد و ناخودآگاه خواننده رویکردی متفاوت به زندگی را تجربه میکند. داستان از زبان دختری جوان به نام مولی است که خدمتکار هتل است و نویسنده در بیان سادگیها و گاه ساده لوحیهای مولی به خوبی عمل کرده است. جملات حکیمانهای که در طول داستان از قول مادربزرگ مولی نقل میشود نیز خالی از لطف نیست. نقدی که به داستان وارد است، اطناب نویسنده در فصل های پایانی است که با فصل های ابتدایی و تصویری که از مولی خلق شده، تا حدی ناهماهنگی دارد و بهتر بود نویسنده داستان را در اوج خاتمه میداد و اجازه میداد خواننده خودش فصل های پایانی را در ذهنش رقم بزند.
اگر شخصی رفتگر نامیده میشود، باید همانگونه خیابانها و معابر را جارو کند که میکلآنژ نقاشی میکرد، بتهوون سمفونی میساخت و شکسپیر شعر میسرود. او باید آنگونه خیابانها را جارو کند که تمامی موجودات آسمانی و زمینی مکثی کنند و بگویند: «اینجا رفتگری کار میکرد که کارش را خوب انجام میداد. داستان از زبان خدمتکاری است که به جای شکایت از حقوق کم و کار زیاد و منزلت اجتماعی پایینی که دارد، به تمام مسایل مربوط به حرفه خود عشق میورزد و ناخودآگاه خواننده رویکردی متفاوت به زندگی را تجربه میکند. داستان از زبان دختری جوان به نام مولی است که خدمتکار هتل است و نویسنده در بیان سادگیها و گاه ساده لوحیهای مولی به خوبی عمل کرده است. جملات حکیمانهای که در طول داستان از قول مادربزرگ مولی نقل میشود نیز خالی از لطف نیست. نقدی که به داستان وارد است، اطناب نویسنده در فصل های پایانی است که با فصل های ابتدایی و تصویری که از مولی خلق شده، تا حدی ناهماهنگی دارد و بهتر بود نویسنده داستان را در اوج خاتمه میداد و اجازه میداد خواننده خودش فصل های پایانی را در ذهنش رقم بزند.