سلاااام
داستان کوتاه ولی بسیاررر قشنگ بود؛
نویسنده بسیار قشنگ هدف خود و پند بزرگی را برای خواننده بیان کرد. در این داستان "شایرا" و "شانان" که مجنون یکدیگر میشود و بعدها جدایی نصیب شان شده و بیحد دلتنگ یکدیگر میشوند. ولی صبر میکنند چون میدانند که بعد از صبرشان خوشحالی نصیبشان میگردد؛ که اعماق دلتنگی هایشان را التیام میبخشد.
بعد از مدت طولانی دوباره با هم دیگر ملاقات کرده و به هم میرسند؛ چون تمام کهکشان دست یکی کرده برای رسیدن این دو مجنون یاری کردند.
و به یک باره میبیند که معجزهی رخ میدهد؛ و آن دو موجود تعغیر شکل کرده انسان میشود.
ولی در واقع، اینجا من میخواستم همان «پری دریایی و انسان اسبی» بمانند.
من که بسیار خوشام آمد گرچه کمی گنگ بود؛ ولی توانستم درست درکش کنم و معنا و مفهومش را دریابم.
نویسندهاش را تحسین میکنم.
داستان کوتاه ولی بسیاررر قشنگ بود؛
نویسنده بسیار قشنگ هدف خود و پند بزرگی را برای خواننده بیان کرد. در این داستان "شایرا" و "شانان" که مجنون یکدیگر میشود و بعدها جدایی نصیب شان شده و بیحد دلتنگ یکدیگر میشوند. ولی صبر میکنند چون میدانند که بعد از صبرشان خوشحالی نصیبشان میگردد؛ که اعماق دلتنگی هایشان را التیام میبخشد.
بعد از مدت طولانی دوباره با هم دیگر ملاقات کرده و به هم میرسند؛ چون تمام کهکشان دست یکی کرده برای رسیدن این دو مجنون یاری کردند.
و به یک باره میبیند که معجزهی رخ میدهد؛ و آن دو موجود تعغیر شکل کرده انسان میشود.
ولی در واقع، اینجا من میخواستم همان «پری دریایی و انسان اسبی» بمانند.
من که بسیار خوشام آمد گرچه کمی گنگ بود؛ ولی توانستم درست درکش کنم و معنا و مفهومش را دریابم.
نویسندهاش را تحسین میکنم.