حقیقتا کتاب متفاوتی در زمینه پروندههای جنایی بود، جوری با دغدغه و تفکرات یک "صرفا خدمتکار" در آمیخته بود که بغیر از فصلهای آخر حس میشد که موری خدمتکار صرفا چیزی رو از خاطرات زندگیش داره تعریف میکنه اما همین تفاوت و نپرداختن صرفا به یک پرونده جنایی باعث تفادت این اثر بود.
در مورد شخصیت محور این کتاب یعنی موری خدمتکار چیزی که خیلی قابل لمس بود وجود قانون پذیری بسیار موری بود، دختری که همه چیز رو به خاطر میسپرد تا شاید زمانی اون قوانین بکار بیاد و علارغم ذهن بسیار پوبا و فعالی که در زمینه حافظه و به خاطر سپردن مسائل داشت انقدر غرق قوانین خوب پنداری وضع شده از طرف مادربزرگ بود که نمیتوانست اطلاعات ذهنش را جوری کنار هم قرار بدهد که منجر به نشانه رفتن انگشت اتهام به کسی بشود و همین مسئله"همیشه فرصت خوب بودن به دیگران دادن" باعث شده بود که سایرین از موری استفاده سوء کنند. و همچنین این سادگی موری باعث اعصاب خوردی میشد که به نظرم از نبوغ نویسنده حاصل شده بود که بتواند جوری داستان پردازی کند که حس به جوش آمدن خون از عصبانیت، بخاطر خوبی گراییده به حماقت یک زن کاملا مشهود بود و خواننده را مجبور به واکنش نشان دادن میکرد.
در مورد بازسازی فضاها، باز هم نگاه یک خدمتکار در تک تک اجزای تعریفی کتاب دیده میشد، گرد و خاک، نوع لکهها، مواد شوینده و حتی خش افتادن روی سرامیک و این قابل تحسین بود که از دید یک خدمتکار به مسائل و توصیفات نگاه کرد و این پنجره تازهای برای دیدن بود که به سادگی بیان میشد و پیچیدگی خاصی نداشت،
در کل و بنظر من کتاب خوب و متفاوتی در رده بندی خودش بود. نقد وارد بر اون هم پرداخت بیش از اندازه فقط به یک بعد از اخلاقیات یک فرد بود در حالیکه انسان دارای حالات بسیاراست
در مورد شخصیت محور این کتاب یعنی موری خدمتکار چیزی که خیلی قابل لمس بود وجود قانون پذیری بسیار موری بود، دختری که همه چیز رو به خاطر میسپرد تا شاید زمانی اون قوانین بکار بیاد و علارغم ذهن بسیار پوبا و فعالی که در زمینه حافظه و به خاطر سپردن مسائل داشت انقدر غرق قوانین خوب پنداری وضع شده از طرف مادربزرگ بود که نمیتوانست اطلاعات ذهنش را جوری کنار هم قرار بدهد که منجر به نشانه رفتن انگشت اتهام به کسی بشود و همین مسئله"همیشه فرصت خوب بودن به دیگران دادن" باعث شده بود که سایرین از موری استفاده سوء کنند. و همچنین این سادگی موری باعث اعصاب خوردی میشد که به نظرم از نبوغ نویسنده حاصل شده بود که بتواند جوری داستان پردازی کند که حس به جوش آمدن خون از عصبانیت، بخاطر خوبی گراییده به حماقت یک زن کاملا مشهود بود و خواننده را مجبور به واکنش نشان دادن میکرد.
در مورد بازسازی فضاها، باز هم نگاه یک خدمتکار در تک تک اجزای تعریفی کتاب دیده میشد، گرد و خاک، نوع لکهها، مواد شوینده و حتی خش افتادن روی سرامیک و این قابل تحسین بود که از دید یک خدمتکار به مسائل و توصیفات نگاه کرد و این پنجره تازهای برای دیدن بود که به سادگی بیان میشد و پیچیدگی خاصی نداشت،
در کل و بنظر من کتاب خوب و متفاوتی در رده بندی خودش بود. نقد وارد بر اون هم پرداخت بیش از اندازه فقط به یک بعد از اخلاقیات یک فرد بود در حالیکه انسان دارای حالات بسیاراست