داستان جالب و کوتاهی از جناب آقای صادق چوبک. داستان در بارهی اسب درشکهای است که در جوی آب افتاده و پایش آسیب دیده و مردم دورش جمع شدهاند و هر کدام با خونسردی نظری میدهند بدون آنکه برای حیوان زبان بسته کاری کنند تا او از این وضعیت نجات یابد. حتی بچهای نیز در بین جمعیت است و بچه نیز مانند سایر مردم بدون هیچ احساس تاسفی با اسب بیچاره برخورد میکند و این جای تاسف دارد. در کشور ما اگر برای یک انسان هم چنین اتفاقی بیفتد جمعیت دورش جمع میشوند و هر کدام نظری میدهند و با این تجمع جلوی کمکهای به موقع نیروهای امدادی را هم میگیرند.
با تشکر از کتابراه برای تهیهی داستان زیبا
با تشکر از کتابراه برای تهیهی داستان زیبا