نظر بیشتر دوستان و خوندم اکثرا گفتن که سطحی بودا ولی به نظرمن موضوع جالبی بوده کل داستان که نگاه کنیم افسردگی بوده و اینکه در تاریکی و بدبینی کسی پیداشده که به نیمه پر لیوان نگاه میکنه و همه رو و شور و هیجان زندکی دعوت میکنه. حالا ممکنه قالب داستان سطحی باشه و هیجان خاصی نداشته باشه ولی مفهوم کامل و میرسونه و میتونیم درسو ازش بگیریم ولی اخر داستان برام نامفهومه
اگه رسالت آلن این بوده که همه رو از اون دنیای وحشتناک نا امیدی بیرون بیاره خودش چرا باید به اون کار دست بزنه؟
یعنی خودش نا امید بوده؟ اگه خودش نا امید بوده چطور با افسردگی قادر بوده با ماسکی از نا امیدی بخنده و کارهایی انجام بده بر خلاف میلش؟ این یکمی در تناقض هست اگر کسی میدونه لطفا پاسخ بده
با اینکه فقط برای جذابیت داستان بوده که خواننده رو بیشتر جذب کنه؟
اخر داستان و دوست نداشتم.
اگه رسالت آلن این بوده که همه رو از اون دنیای وحشتناک نا امیدی بیرون بیاره خودش چرا باید به اون کار دست بزنه؟
یعنی خودش نا امید بوده؟ اگه خودش نا امید بوده چطور با افسردگی قادر بوده با ماسکی از نا امیدی بخنده و کارهایی انجام بده بر خلاف میلش؟ این یکمی در تناقض هست اگر کسی میدونه لطفا پاسخ بده
با اینکه فقط برای جذابیت داستان بوده که خواننده رو بیشتر جذب کنه؟
اخر داستان و دوست نداشتم.