یک: از شنیدن تکراری داستان زندگی پگاه خستم شدم در عوض کاش کمی به رابطهی فرهاد و سایه پرداخته میشد.
دو: بقیهی جاهای دنیا رو نمیدونم اما اینجا بودن با زن یا شوهر عقدی صیغهای والد حرامه.
سه: ترس سایه از همسر مادرش بعد از آشکار شدن اینکه اون قصد بدی نداشته کمی بیمزه شده مثلا موقع گرفتن شونهها که تکون نخوره رنگی بشه... ببینید سایه میگه اون مرد شونه هاشو محکم گرفت و گفت چیزی که نباید بشه شد و داشته اونو نگاه میکرده (سایه وحشت میکنه و حس میکنه این مرد منحرف شده... و بعد توضیح داده شده که منظور اون از این جمله این بوده که تکون نخور لباست رنگی میشه برای همین نگهش داشته و وقتی رنگی شده گفته که چیزی که نباید بشه شد. این با عقل من جور در نمیاد ما حس هارو از چشم هم و تن صدا رفتار و موقعیت میسنجیم.. اگه خطری باشه حس میکنیم و اگه یکی با دیدگاهی مثبت نگاهمون کنه میفهمیم..... بگذریم
یجای این رمان رو دوست داشتم اون حرف زدن محکم و کامل سایه بود چون علاقهای نداشتم داستان کش پیدا کنه!
رمان متوسطی بود نمیشه گفت خوب اما بد هم نبود.
دو: بقیهی جاهای دنیا رو نمیدونم اما اینجا بودن با زن یا شوهر عقدی صیغهای والد حرامه.
سه: ترس سایه از همسر مادرش بعد از آشکار شدن اینکه اون قصد بدی نداشته کمی بیمزه شده مثلا موقع گرفتن شونهها که تکون نخوره رنگی بشه... ببینید سایه میگه اون مرد شونه هاشو محکم گرفت و گفت چیزی که نباید بشه شد و داشته اونو نگاه میکرده (سایه وحشت میکنه و حس میکنه این مرد منحرف شده... و بعد توضیح داده شده که منظور اون از این جمله این بوده که تکون نخور لباست رنگی میشه برای همین نگهش داشته و وقتی رنگی شده گفته که چیزی که نباید بشه شد. این با عقل من جور در نمیاد ما حس هارو از چشم هم و تن صدا رفتار و موقعیت میسنجیم.. اگه خطری باشه حس میکنیم و اگه یکی با دیدگاهی مثبت نگاهمون کنه میفهمیم..... بگذریم
یجای این رمان رو دوست داشتم اون حرف زدن محکم و کامل سایه بود چون علاقهای نداشتم داستان کش پیدا کنه!
رمان متوسطی بود نمیشه گفت خوب اما بد هم نبود.