داستان در مورد مردی به نام توما است که از مشکل بی خوابی رنج میبرد او برای درمان به پزشک روانشناس مراجعه میکند و به پیشنهاد او تصمیم میگیرد یک جلسه هیپنوتیزم انجام دهد در میانهی جلسه شیطانی را میبینید و جلسه را به هم میزند از آن پس با چشمهای قاتلی صحنات قتل او را میبیند او خود را در حال شکنجه و کشتن دختری به نام لیزا میبیند و از طریق مناطق اطراف آن جا را میشناسند و به آن جا میرود و به وسیلهی یکی از دوستهای لیزا به نام ناتالی که اتفاقا پلیس هم هست در صحنهی قتل لیزا دستگیر میشود و به زندان میرود پلیسها که هیچ مدرکی ندارند
مجبور میشوند توما را آزاد کنند اما ناتالی که دنبال قاتل است دنبال او میافتد و......
خوبه پیشنهاد میکنم حتما بخونید پشیمون نمیشین البته شاید کمی بترسید البته من خیلی ناراحت شدم چون توما مرد آخرهای داستان هم یه غافلگیری عالی منتظر تون هست
مجبور میشوند توما را آزاد کنند اما ناتالی که دنبال قاتل است دنبال او میافتد و......
خوبه پیشنهاد میکنم حتما بخونید پشیمون نمیشین البته شاید کمی بترسید البته من خیلی ناراحت شدم چون توما مرد آخرهای داستان هم یه غافلگیری عالی منتظر تون هست