کتاب روایتی تکراری دارد و بییشترر داستانهایی که مربوط به چند قرن اخیر اروپا است تقریبا همه آنها به یک شکل هستند یک نجیب زاده به صورت اتفاقی به یک دختر زیبا بر میخورد وو داستان و ماجراهای عشق آنها شروع میشود و در این بین همیشه یک فرد حسود و یا یک آدم مریض در این بین باعث جدایی این دو نفر میشوند و در بیشتر. موارد توسط او دزدیده میشوند و این فرد این قدر ماهرانه در کنار شخصیت اصلی داستان است که حتی خود او هم شک نمیکند و در آخر داستان دست او رو میشود و دو دلداده به هم میرسنند.
در این داستان هم دقیقا همین طور است و نجیب زاده در یک جاده دورافتاده در شب به این دختر بر میخورد و داستان به صورتی که گفته شد پیش می رود و دختر جوان دریده میشود تا در انتها باز با هم ملاقات میکنندو در آخر ازدواج میکنند.
در این داستان هم دقیقا همین طور است و نجیب زاده در یک جاده دورافتاده در شب به این دختر بر میخورد و داستان به صورتی که گفته شد پیش می رود و دختر جوان دریده میشود تا در انتها باز با هم ملاقات میکنندو در آخر ازدواج میکنند.