کتاب خوبی بود هر چند خیلی از موضوع اصلی خارج میشد و وارد حاشیه میشد و بنظرم از حوصلهی بعضی از افراد خارج هست
اما پایان کتاب برایم مبهم بود مادری که فرزندش را ناگهانی رها میکند و در پایان کتاب بخاطر آیندهی فرزندش به زندگیاش پایان میدهد و بنظرم من که یک مادرم چنین چیزی محال است چون از نظر یک مادر امنترین و بهترین جای دنیا کنار خودش است حتی اگه متحمل سختیها باشد و دراین کتاب داستان به نحوی روایت شده که مادر برای آسایش فرزندش او را رها کرده و از نظر یک زن و یک مادر چنین چیزی محال است بنظرم عشق فرزند به مادر در این رمان بیشتر بود اما چیزی که در این کتاب نظرم را جلب کرد این بود که چقدر نحوهی بزرگ شدن یک فرزند و جایگاهش نزد پدر و مادر بر روان یک فرد تاثیر میگذارد و دراین رمان به وضوح شاهد دوشخصیتی بودن این پسر هستیم به طوری که تا زمانی که وارد مسیر جدیدی از زندگی خود میشود یعنی همان ازدواج هنوز درگیر این بیماری هست
اما پایان کتاب برایم مبهم بود مادری که فرزندش را ناگهانی رها میکند و در پایان کتاب بخاطر آیندهی فرزندش به زندگیاش پایان میدهد و بنظرم من که یک مادرم چنین چیزی محال است چون از نظر یک مادر امنترین و بهترین جای دنیا کنار خودش است حتی اگه متحمل سختیها باشد و دراین کتاب داستان به نحوی روایت شده که مادر برای آسایش فرزندش او را رها کرده و از نظر یک زن و یک مادر چنین چیزی محال است بنظرم عشق فرزند به مادر در این رمان بیشتر بود اما چیزی که در این کتاب نظرم را جلب کرد این بود که چقدر نحوهی بزرگ شدن یک فرزند و جایگاهش نزد پدر و مادر بر روان یک فرد تاثیر میگذارد و دراین رمان به وضوح شاهد دوشخصیتی بودن این پسر هستیم به طوری که تا زمانی که وارد مسیر جدیدی از زندگی خود میشود یعنی همان ازدواج هنوز درگیر این بیماری هست