وقتی یکی از دوستانم کتاب زمزمههای چرنوبیل رو برام معرفی کرد، احساس کردم آمادگی خوندنش رو ندارم و فعلا نمیتونم این حجم از اتفاقات تلخ و سنگین رو تحمل کنم. ولی وقتی کامنتهای کتاب شیفتگان مرگ روخوندم دیدم یکی از دوستان نوشته این کتاب میتونه پیش زمینه خوبی برای کتاب چرنوبیل باشه. برای همین پادکست رو گوش دادم و به نظرم با وجود حقایق تلخ و آزار دهنده ارزش شنیدن و فهمیدن حقیقت رو اونم از زبان کسانی که لمس و درک کردن، داشت. همون طور که دوستان هم گفتن درکتاب، ما دو دسته افراد داشتیم کسانی که شیفته مکتب و ایدئولوژی بودن و کسانی که در شوروی به دنیا اومده بودن و در واقع انتخابی نداشتن ولی به خاطر جبر روزگار و شرایط طاقت فرسای زندگی هر دو گروه به نوعی پوچی و فروپاشی رسیده بودن.
با مطالعه این کتاب باز هم به این نتیجه رسیدم که هیچ مکتبی ارزش اینو نداره که انسانی به خاطرش، موجب اذیت و آزار قرار بگیره و کسانی که تحت تاثیر این افکار قرار گرفتن به مرور زمان متوجه شعارهای تو خالی حزبها میشن ولی دیگه چه فایده
با مطالعه این کتاب باز هم به این نتیجه رسیدم که هیچ مکتبی ارزش اینو نداره که انسانی به خاطرش، موجب اذیت و آزار قرار بگیره و کسانی که تحت تاثیر این افکار قرار گرفتن به مرور زمان متوجه شعارهای تو خالی حزبها میشن ولی دیگه چه فایده