داستان کتاب حول محور پزشکیست که به روستایی کوچک برای طبابت فرستاده شده…
استرسهایی که این پزشک جوان برای کسب تجربه و یادگیری متحمل میشود برای من بسیار آشنا و ملموس است…
در طول داستان به خوبی میتوانستم خودم را جای او بگذارم و به این بیندیشم که وقتی بعد از مدتها درس خواندن و گذراندن دورههای تئوری نوبت کار عملی میرسد، آن هم تک و تنها و بدون هرگونه راهنما… کار چقدر سخت میشود… حالا در پزشکی فرد با جان آدمی سر و کار دارد و ما در روانشناسی با روان فرد…
و کلی پیش قضاوتیهایی که درباره این رشته همیشه وجود دارد کار مارا سختتر هم میکند…
باید اضافه کنم که داستان این کتاب بر اساس واقعیت بود و در کل داستان سرگرمکنندهای بود، اما برای من حامل پیام خاصی نبود، در حقیقت داستان بی شباهت به نامش نبود و از یک سری یادداشت و روزنوشت تشکیل میشد..
اگر به چنین داستانهایی علاقه دارید پیشنهاد من شنیدن نسخه صوتی کتاب است، با روایت خوب آرمان سلطان زاده
من این کتاب رو بر اساس معرفیهای زیاد و بهبه و چهچههای فراوانی که خونده بودم انتخاب کردم و مشتاق شدم به خوندنش، اما واقعا در حد اون همه تعریف و تمجید هم نبود.. 🌱
استرسهایی که این پزشک جوان برای کسب تجربه و یادگیری متحمل میشود برای من بسیار آشنا و ملموس است…
در طول داستان به خوبی میتوانستم خودم را جای او بگذارم و به این بیندیشم که وقتی بعد از مدتها درس خواندن و گذراندن دورههای تئوری نوبت کار عملی میرسد، آن هم تک و تنها و بدون هرگونه راهنما… کار چقدر سخت میشود… حالا در پزشکی فرد با جان آدمی سر و کار دارد و ما در روانشناسی با روان فرد…
و کلی پیش قضاوتیهایی که درباره این رشته همیشه وجود دارد کار مارا سختتر هم میکند…
باید اضافه کنم که داستان این کتاب بر اساس واقعیت بود و در کل داستان سرگرمکنندهای بود، اما برای من حامل پیام خاصی نبود، در حقیقت داستان بی شباهت به نامش نبود و از یک سری یادداشت و روزنوشت تشکیل میشد..
اگر به چنین داستانهایی علاقه دارید پیشنهاد من شنیدن نسخه صوتی کتاب است، با روایت خوب آرمان سلطان زاده
من این کتاب رو بر اساس معرفیهای زیاد و بهبه و چهچههای فراوانی که خونده بودم انتخاب کردم و مشتاق شدم به خوندنش، اما واقعا در حد اون همه تعریف و تمجید هم نبود.. 🌱