ماجرای این کتاب در بیشاب تاون کوچکترین روستای یورک شایر در انگلستان اتفاق افتاده است.
سارا دنزیل نویسنده داستان، خودش در یورک شایر زندگی میکند، بنابراین خیلی خوب تونسته فضا و حال و هوای اون روستا رو طوری بنویسه که قابل لمس باشه.
"اما" زنی است که پسر ۶ سالهاش را به نام "ایدن" در رودخانهای که در اثر سیل طغیان کرده از دست داده و بعد از گذشت ۱۰ سال پسرش را که حالا ۱۶ ساله است پیدا کرده، پسری که با محیط اطرافش بیگانه است و حتی حرف هم نمیزند. این در حالیست که "اما" از پدر ایدن جدا شده و با مردی به نام "جیک" ازدواج کرده و از او هشت ماهه باردار است.
به نظر من این داستان میخواد بگه که از ظاهر آدما نمیتونیم به باطنشون پی ببریم.
ما فقط میتونیم روی رفتار خودمون کنترل داشته باشیم و نمیتونیم روی دیگران و اطرافمون کنترل داشته باشیم. بنابراین در یک لحظه ممکنه شرایط اطرافمون ۱۸۰ درجه تغییر کنه.
مثل زندگی "اما" با اینکه خیلی خوشحال در کنار "جیک" عاشقانه منتظر به دنیا اومدن دخترش بود، یکدفعه همه چیز تغییر میکنه و میفهمه دوست صمیمیش "ایمی" باعث دزدیده شدن "ایدن" بوده و میبینه شوهرش "جیک" به شوهر سابقش "راب" صدمه زده و دست و پای دوست "اما" یعنی "جیزی" رو در اتاق بالا بسته و باعث تصادف و مرگ پدر و مادرش شده و در ربوده شدن پسرش همدست بوده و حالا هم در صدد کشتن "اما" و بچهی خودش که در شکم "اما" هست برآمده.
فقط به خاطر اینکه "اما" رو تخریب کنه و طوری که دلش میخواد اونو بسازه.
واقعا که هر انسانی میتونه یه هیولایی باشه که فقط ظاهر انسانی داره.
از صدای خانم پروین دشتی که خیلی روان و با احساس کتاب رو خوندند و تیم کتابراه سپاسگزارم♥️👍♥️
سارا دنزیل نویسنده داستان، خودش در یورک شایر زندگی میکند، بنابراین خیلی خوب تونسته فضا و حال و هوای اون روستا رو طوری بنویسه که قابل لمس باشه.
"اما" زنی است که پسر ۶ سالهاش را به نام "ایدن" در رودخانهای که در اثر سیل طغیان کرده از دست داده و بعد از گذشت ۱۰ سال پسرش را که حالا ۱۶ ساله است پیدا کرده، پسری که با محیط اطرافش بیگانه است و حتی حرف هم نمیزند. این در حالیست که "اما" از پدر ایدن جدا شده و با مردی به نام "جیک" ازدواج کرده و از او هشت ماهه باردار است.
به نظر من این داستان میخواد بگه که از ظاهر آدما نمیتونیم به باطنشون پی ببریم.
ما فقط میتونیم روی رفتار خودمون کنترل داشته باشیم و نمیتونیم روی دیگران و اطرافمون کنترل داشته باشیم. بنابراین در یک لحظه ممکنه شرایط اطرافمون ۱۸۰ درجه تغییر کنه.
مثل زندگی "اما" با اینکه خیلی خوشحال در کنار "جیک" عاشقانه منتظر به دنیا اومدن دخترش بود، یکدفعه همه چیز تغییر میکنه و میفهمه دوست صمیمیش "ایمی" باعث دزدیده شدن "ایدن" بوده و میبینه شوهرش "جیک" به شوهر سابقش "راب" صدمه زده و دست و پای دوست "اما" یعنی "جیزی" رو در اتاق بالا بسته و باعث تصادف و مرگ پدر و مادرش شده و در ربوده شدن پسرش همدست بوده و حالا هم در صدد کشتن "اما" و بچهی خودش که در شکم "اما" هست برآمده.
فقط به خاطر اینکه "اما" رو تخریب کنه و طوری که دلش میخواد اونو بسازه.
واقعا که هر انسانی میتونه یه هیولایی باشه که فقط ظاهر انسانی داره.
از صدای خانم پروین دشتی که خیلی روان و با احساس کتاب رو خوندند و تیم کتابراه سپاسگزارم♥️👍♥️