با سلام تشکر فراوان. نثر روان وساده کتاب و خوانش درست با انتقال موثر. اگر بخواهم نقدی هم داشته باشیم خیلی مختصر عرض کنم نوشا نقش اول رمان دختر سرهنگ نیلوفری از ابتدای جوانیش نشان از ذکاوت و هوشیاری دارد دختر توسری خور و ناتوانی نیست کما اینکه از همان روزهای تحصیلی گاه وبیگاه به بهانههای مختلف سری به پستوی کوزه گری میزده و از جام عشق حسینا مینوشید و حتی شبها را کنارش سر کرده و شب عروسیش طبق سنت و فرهنگ زمانه یک زن بوده نه دختر. چطور در مقابل ضربات مزر بر سرش و خونین و مالین شدن، در حالیکه سروان خسروی و شهردار و آقای حسن خان رئیس انجمن شهر که ملاقاتش آمدهاند کلامی اعتراض نمیکند!
این عاقبت شوم و درد ناک تنها برای نوشا نبوده برای پدرش بیشتر از این و وضع مادر بدتر و همه اینها بر میگردد به طمع ورزشهای پدرش و فیس و افاده مادرش. سر انجام همگی در عین خوشبختی ظاهری به بدبختترین خانواده سنگسر بدل شدند.
سربازان روس با آن نظم و سکوت و مراقبتها آیا هیچ برنامهای در سر نداشتند جز داشته کردن یکی از همقطاران خود؟!
هرچه جلو تر رفتم تا فضای سنگسر را به روشنی در ذهنم مجسم کنم نتوانستم یاد کلیدر افتادم که چقدر مکانها و موقعیتها را در ذهنم میتوانستم تصور کنم و بعد که برای بازدید و تحقیق به منطقه اطراف سبزوار رفتم مکانها وموقعیت چقدر شبیه همانی بود که تصور میکردم.
شخصیتها نصفه نیمه رها شدهاند حسین خان شب عروسی میزنه بیرون همزمان خبر میارن عروسش هم خود کشی کرده! همه چیز در هالهای از ابهام.
شخصیتها بدرستی پرورش نیافتهاند حتی حسینا خیلی مبهمه....
با این وجود خانم رضوی ممنون که احساس قهرمانان رو خوب منتقل کردند. کتابخوانی ما ایرانیها مدیون این خواهر و برادر جناب بهروز رضوی هست.
این عاقبت شوم و درد ناک تنها برای نوشا نبوده برای پدرش بیشتر از این و وضع مادر بدتر و همه اینها بر میگردد به طمع ورزشهای پدرش و فیس و افاده مادرش. سر انجام همگی در عین خوشبختی ظاهری به بدبختترین خانواده سنگسر بدل شدند.
سربازان روس با آن نظم و سکوت و مراقبتها آیا هیچ برنامهای در سر نداشتند جز داشته کردن یکی از همقطاران خود؟!
هرچه جلو تر رفتم تا فضای سنگسر را به روشنی در ذهنم مجسم کنم نتوانستم یاد کلیدر افتادم که چقدر مکانها و موقعیتها را در ذهنم میتوانستم تصور کنم و بعد که برای بازدید و تحقیق به منطقه اطراف سبزوار رفتم مکانها وموقعیت چقدر شبیه همانی بود که تصور میکردم.
شخصیتها نصفه نیمه رها شدهاند حسین خان شب عروسی میزنه بیرون همزمان خبر میارن عروسش هم خود کشی کرده! همه چیز در هالهای از ابهام.
شخصیتها بدرستی پرورش نیافتهاند حتی حسینا خیلی مبهمه....
با این وجود خانم رضوی ممنون که احساس قهرمانان رو خوب منتقل کردند. کتابخوانی ما ایرانیها مدیون این خواهر و برادر جناب بهروز رضوی هست.