مکمورفی وارد جمعی میشود و سعی میکند آنها را نجات دهد و در نهایت خودش در این راه کشته میشود. خودش را قربانی این هدف میکند و تاثیرش را در جامعه خودش میگذارد. در طول رمان مشاهده میکنید که با برخی بیماران صحبت میکند و به آنها یاد آور میشود که شما انسان هستید؛ باید آنچه را که میخواهید انجام دهید، آزادی و ارادهتان باید دست خودتان باشد. صحنه بسیار قشنگی در این رمان وجود دارد که در فیلم نیز نمایش داده میشود.
صحنهای که مک مورفی میخواهد در یک رایگیری برای اینکه بتوانند مسابقات بیسبال را نگاه کنند همه را ترغیب کند تا برای خودشان و برای آنچه که دوست دارند تصمیم بگیرند و رای بدهند، در حالی که پرستار رچد قصد دارد قواعد آن سیستم را به بیماران تحمیل کند. او به شکل قهرمان و ناجی وارد جامعهای میشود که تمام وجوه حیات خود را از دست داده است. مک مورفی حیات را به جامعه تزریق میکند ولی گویی از وجود خود به این اجتماع تزریق میکند و جان خود را از دست میدهد تا بقیه را جاندار کند. به نظر من مکمورفی به معنای واقعی کلمه بک ناجی و قهرمان است.
صحنهای که مک مورفی میخواهد در یک رایگیری برای اینکه بتوانند مسابقات بیسبال را نگاه کنند همه را ترغیب کند تا برای خودشان و برای آنچه که دوست دارند تصمیم بگیرند و رای بدهند، در حالی که پرستار رچد قصد دارد قواعد آن سیستم را به بیماران تحمیل کند. او به شکل قهرمان و ناجی وارد جامعهای میشود که تمام وجوه حیات خود را از دست داده است. مک مورفی حیات را به جامعه تزریق میکند ولی گویی از وجود خود به این اجتماع تزریق میکند و جان خود را از دست میدهد تا بقیه را جاندار کند. به نظر من مکمورفی به معنای واقعی کلمه بک ناجی و قهرمان است.