بعد از دختری با هفت اسم، این دومین کتاب درباره فرار از کره شمالی است که گوش فرا دادم. اولی درباره دختری بنام هیون سئو لی و دومی درباره پسری بنام ماساجی ایشیکاوا دورگه کرهای ژاپنی است. وقایع مربوط به زندگی نامه ایشیکاوا خیلی پیشتر از هیون سئو لی اتفاق افتاده و مربوط به دوره بعد از جنگ و قحطی معروف کره شمالی میباشد که مردم به علف خواری و مرده خواری روی میاورند. خانواده ایشیکاوا در ابتدا در ژاپن زندگی میکنند و ازانجاییکه در آن کشور تحت تبعیض و فقر هستن، فریب تبلیغات دروغین حزب کمونیست کره شمالی را میخورند و به امید دستیابی به زندگی خوب و تحصیلات و شغل و درمان رایگان... به کره شمالی مهاجرت میکنند غافل ازینکه قرار است از ایشان به عنوان بردههای صنعت و کشاورزی و.... جهت بازسازی کره شمالی پس از جنگ استفاده گردد! البته بماند که این مهاجرت بالاجبار، حاصل تبانی دولت ژاپن و کره شمالی میباشد. ایشیکاوا بعدا در سن بزرگسالی زمانیکه همسر و فرزندانی دارد بمنظور نجات جان خانواده خود از طریق چین به ژاپن فرار میکند اما متاسفانه موفق به نجات خانوادهاش نمیگردد! تفاوت زندگینامه پر درد و رنج ایشیکاوا و هیون سئو لی در این میباشد که از ابتدا تا انتهای داستان زندگی ایشیکاوا پر از احساس گناه و عذاب وجدان میباشد! عذاب وجدان نسبت به خانوادهای که توانایی نجات آنها را نداشته است. ایشیکاوا بعد از مدتی زندگی در ژاپن دیگر هرگز هیچ خبری از خانواده خود دریافت نمیکند چه بسا در اثر فقر و گرسنگی مرده باشند!
نکته مشترک هر دو داستان پی بردن به گستردگی قاچاق و فساد سیستماتیک در کشورهای کره شمالی، چین، لائوس و... می باشد! درباره مسخ فرهنگی ملت کره شمالی و بی خبری از جهان مدرن دیگر حرفی نمانده است!!
نکته مشترک هر دو داستان پی بردن به گستردگی قاچاق و فساد سیستماتیک در کشورهای کره شمالی، چین، لائوس و... می باشد! درباره مسخ فرهنگی ملت کره شمالی و بی خبری از جهان مدرن دیگر حرفی نمانده است!!