با سلام
کتاب خیلی خوبی بود. عالی بود. کتاب نامههای یک پژوهشگر و زمین شناس که به کشف معدن الماس رفته است برای نامزدش نوشته است. در این کتاب اتفاقهای زیادی افتاده هست که اگر بخواهیم نقد کنیم خیلی خیلی میشود. ولی سعی میکنم تا مختصر باشد. یک گروه چهارنفره به اکتشاف معدن میروند. در این گروه یک نفر مسئول پروژه و یک نفر همه کاره گروه از آشپزی گرفته تا چادر زدن و راهنما و تقریبا همه کاره. دو نفر که تازه از دانشگاه فارغ تحصیل شدند یا هنوز نشدهاند. در مسیر برگشت حادثهای برایشان رخ میدهد که همه فن حریف تیم رو از دست میدهند. اگر مسئول پروژه مدیر خوبی بود یعنی اینجوری بگم مدیر بحران بود میتوانست باقی تیم رو به سلامت برگرداند. ولی واقعیتش این بود که مدیر خوبی نبود و میخواست هر چه زودتر این شرایط تمام شود. ولی نمیشود. با فکر و درایت خوب و عالی میشود از بحران عبور کرد. اگر مدیر گروه تیم پر جنب و جوش خود را که هم جوان بودند و هم انرژی خوبی داشتند خوب رهبری میکرد شاید حتی میتوانستند از زمستان هم به سلامت عبور کنند. در اینگونه شرایط نباید تیم را الکی خسته کرد و به پیاده روی بدون هدف و بدون مقصد ادامه داد. با فکر حرکت کرد تا تیم خسته نشود. چون خسته شدن هر یک از اعضای تیم آن را از تیم به گونهای جدا خواهد کرد. یا دچار مصدومیت میشود یا از خستگی نمیتواند ادامه دهد. پس اولین کار در مدیریت بحران این هست که خسته نشوند. انرژی لازم را جمع کنند و به هدف خاصی تمرکز کنند. درست بود که غذا و کبریت و گلوله کم داشتند ولی نباید زندگی را میباختند. در شرایط سخت هم میشود زندگی کرد. اینان آنقدر الکی به پیاده روی ادامه دادند که بالاخره طبیعت سرسخت یکی یکی از گردونه حذفشان کرد.
با تشکر
کتاب خیلی خوبی بود. عالی بود. کتاب نامههای یک پژوهشگر و زمین شناس که به کشف معدن الماس رفته است برای نامزدش نوشته است. در این کتاب اتفاقهای زیادی افتاده هست که اگر بخواهیم نقد کنیم خیلی خیلی میشود. ولی سعی میکنم تا مختصر باشد. یک گروه چهارنفره به اکتشاف معدن میروند. در این گروه یک نفر مسئول پروژه و یک نفر همه کاره گروه از آشپزی گرفته تا چادر زدن و راهنما و تقریبا همه کاره. دو نفر که تازه از دانشگاه فارغ تحصیل شدند یا هنوز نشدهاند. در مسیر برگشت حادثهای برایشان رخ میدهد که همه فن حریف تیم رو از دست میدهند. اگر مسئول پروژه مدیر خوبی بود یعنی اینجوری بگم مدیر بحران بود میتوانست باقی تیم رو به سلامت برگرداند. ولی واقعیتش این بود که مدیر خوبی نبود و میخواست هر چه زودتر این شرایط تمام شود. ولی نمیشود. با فکر و درایت خوب و عالی میشود از بحران عبور کرد. اگر مدیر گروه تیم پر جنب و جوش خود را که هم جوان بودند و هم انرژی خوبی داشتند خوب رهبری میکرد شاید حتی میتوانستند از زمستان هم به سلامت عبور کنند. در اینگونه شرایط نباید تیم را الکی خسته کرد و به پیاده روی بدون هدف و بدون مقصد ادامه داد. با فکر حرکت کرد تا تیم خسته نشود. چون خسته شدن هر یک از اعضای تیم آن را از تیم به گونهای جدا خواهد کرد. یا دچار مصدومیت میشود یا از خستگی نمیتواند ادامه دهد. پس اولین کار در مدیریت بحران این هست که خسته نشوند. انرژی لازم را جمع کنند و به هدف خاصی تمرکز کنند. درست بود که غذا و کبریت و گلوله کم داشتند ولی نباید زندگی را میباختند. در شرایط سخت هم میشود زندگی کرد. اینان آنقدر الکی به پیاده روی ادامه دادند که بالاخره طبیعت سرسخت یکی یکی از گردونه حذفشان کرد.
با تشکر