با سلام
عالی بود کتاب بسیار خوبی بود
من در بابت داستان کتاب وقتی میخوانم خیلی فکر میکنم که آیا این داستانی که خواندم چه پیامی میتواند داشته باشد. در کتاب پرنسس سوپ یک حقیقتی کاملا واضح بود آن هم دست سرنوشت. که پرنسس جوان در کودکی توسط دو برادر از آب یخ زده بطور معجزه واری نجات پیدا میکند و هیچوقت هیچ تقدیری تا آن زمان از آنها نشده بود. و پرنسس بعد از آن اتفاق عاشق انواع سوپها میشود. که بعد از جریانات مفصلی که در داستان هست که یا خوانده اید و یا خواهید خواند بالاخره یک مسابقه آشپزی سوپ برای یافتن شوهری مناسب برای پرنسس جوان درست شده هست که هر کس بهترین سوپ و کاملترین سوپ را بپزد انتخاب خواهد شد. از قضا یکی از همین برادران سرآشپز ماهری هست که اقدام به تهیه سوپ برای مسابقه میکند. سوپ با اینکه از هر نظر عالی بود ولی به نظر پرنسس یه چیزی کم داشت. آن چه میتواند باشد؟ که وقتی برادرش فرانک با همان سوپ به دیدار پرنسس میرود مورد قبول واقع میشود؟ واقعا آن یک چیز چیست؟ شاید آن یک چیز عشق باشد که در سوپ اولی که باری برد وجود نداشت ولی در سوپ بعدی که فرانک آورد وجود داشت. در سوپ دوم که مورد تست پرنسس قرار گرفت هر دو برادر به خواسته شان رسیدند. باری به بهترین سرآشپز شهر دوباره شهرت یافت و فرانک که عشق به پرنسس را داشت به آن رسید. بلی سرنوشت اینجوری هست که میگوید: تو نیکی میکن و در دجله انداز. که ایزد در بیابانت دهد باز.
اینها من فکر میکنم بخاطر کار پسندیدهای بود که چند سال پیش بخاطر نجات دختر بچه انجام داده بودند. آنها نمیدانستند که این دختر پادشاه هست یا گدا. آنها فقط بخاطر این بود که دختری به کمک نیاز دارد. و نجاتشان داده بودند
با تشکر. مقدم
عالی بود کتاب بسیار خوبی بود
من در بابت داستان کتاب وقتی میخوانم خیلی فکر میکنم که آیا این داستانی که خواندم چه پیامی میتواند داشته باشد. در کتاب پرنسس سوپ یک حقیقتی کاملا واضح بود آن هم دست سرنوشت. که پرنسس جوان در کودکی توسط دو برادر از آب یخ زده بطور معجزه واری نجات پیدا میکند و هیچوقت هیچ تقدیری تا آن زمان از آنها نشده بود. و پرنسس بعد از آن اتفاق عاشق انواع سوپها میشود. که بعد از جریانات مفصلی که در داستان هست که یا خوانده اید و یا خواهید خواند بالاخره یک مسابقه آشپزی سوپ برای یافتن شوهری مناسب برای پرنسس جوان درست شده هست که هر کس بهترین سوپ و کاملترین سوپ را بپزد انتخاب خواهد شد. از قضا یکی از همین برادران سرآشپز ماهری هست که اقدام به تهیه سوپ برای مسابقه میکند. سوپ با اینکه از هر نظر عالی بود ولی به نظر پرنسس یه چیزی کم داشت. آن چه میتواند باشد؟ که وقتی برادرش فرانک با همان سوپ به دیدار پرنسس میرود مورد قبول واقع میشود؟ واقعا آن یک چیز چیست؟ شاید آن یک چیز عشق باشد که در سوپ اولی که باری برد وجود نداشت ولی در سوپ بعدی که فرانک آورد وجود داشت. در سوپ دوم که مورد تست پرنسس قرار گرفت هر دو برادر به خواسته شان رسیدند. باری به بهترین سرآشپز شهر دوباره شهرت یافت و فرانک که عشق به پرنسس را داشت به آن رسید. بلی سرنوشت اینجوری هست که میگوید: تو نیکی میکن و در دجله انداز. که ایزد در بیابانت دهد باز.
اینها من فکر میکنم بخاطر کار پسندیدهای بود که چند سال پیش بخاطر نجات دختر بچه انجام داده بودند. آنها نمیدانستند که این دختر پادشاه هست یا گدا. آنها فقط بخاطر این بود که دختری به کمک نیاز دارد. و نجاتشان داده بودند
با تشکر. مقدم