شروع خوبی با روایت داستان کودکیش داشت، اثر گذار بود و دلیل توصیهی یکی از آشنایانم به شنیدن این کتاب، همان اوایل برام روشن شد. صفحات بعدی اما، یکم حالت عصبی پیدا کرده بودم، منی که از یارکشی و تبلیغ به هر شکل و شیوهای بیزارم، احساس میکردم مقابل یک کمپ تبلیغات برای این رو انتخاب کنید نه نفر دیگه رو، ایستادم و یکم حالت عصبی داشتم، حس حماقت بهم دسته داده بود که چرا خودم رو مجبور کردم مناظرهی کی بهتره کی بدتره، برای هر کجای دنیا که میخواد باشه، گوش بدم؟ اما فصلهای بعد مادرانه و همسرانهتر شد، حالت شخصیتری پیدا کرد و ارتباط بهتری با متن کتاب پیدا کردم. تجربههای تربیت فرزند، نگرانی نسبت به نسل نوجوان، رابطهی میشل با مادرش، مقایسهی نوع برخورد عاطفی در خانواده خودش و باراک، چگونگی تقسیم نیازهای عاطفی در روابط دوستانه و تجربهی چگونگی زندگی احساسی و عاطفی با یک سیاستمدار و چالشهای ناشی از آن در زندگی شخصی و اجتماعی و... به نظرم با لحن خودمانی که داشت، جالب و شنیدنی بود.
در این کتاب بارها به بارقههایی از تبعیض نژادی اشاره شده بود، مثل اینکه در سال ۱۹۶۱ که والدین اوباما در اویاهو ازدواج کرده بودند، همچنان ازدواج بین نژادی در ۲۲ ایالت ممنوع بوده. اما از اون جالبتر جملهای بود که اشاره میکرد وقتی میشل اوباما کمتر از ده سال داشته، زنان آمریکایی حق داشتن کارت اعتباری بدون حضور همسرانشون نداشتند.
در این کتاب بارها به بارقههایی از تبعیض نژادی اشاره شده بود، مثل اینکه در سال ۱۹۶۱ که والدین اوباما در اویاهو ازدواج کرده بودند، همچنان ازدواج بین نژادی در ۲۲ ایالت ممنوع بوده. اما از اون جالبتر جملهای بود که اشاره میکرد وقتی میشل اوباما کمتر از ده سال داشته، زنان آمریکایی حق داشتن کارت اعتباری بدون حضور همسرانشون نداشتند.