نادیا دختر ایزدی که در روستایی نزدیک شهنگال عراق زندگی میکرد. زندگی سخت و فقیرانه، اما در عین حال باصفا و در کنار خانواده داشت. تا اینکه داعش ظهور میکند و بر عراق و محل زندگی او دست درازی میکند. به خاطر امید واهی به پیشمرگان کرد و روستاییان سنی همجوار، روستای او پس از چند روز محاصره، تسخیر میشود، دختران و پسران جوان را زنده نگه داشتند و زنان میانسال و مردان را کشته و در گورهای دستهجمعی دفن کردند.
دختران بعنوان صبیه (برده جنسی) و پسرها برای شستشوی مغزی و تربیت نیروی نظامی به مقرهای داعش ارسال میشدند.
سختی زندگی نادیا آغاز شد. یکبار فرار کرد ولی به سختی مجازات شد، ولی باز از فکر فرار، خود را رها نکرد تا زمانی که در فرصتی طلایی توانست فرار کند. فرار وی خود داستانی نفسگیر دارد که خواننده این معرفی، میتواند با امانت گرفتن این کتاب، خود به مطالعه باقی سرگذشت این دختر بپردازد.
حقایقی در کتاب وجود دارد، که خواننده را شوکه میکند و از سویی دیگر، کتاب جذابیت فراوانی دارد که خواننده را تا پایان با خود همراه میسازد.
دختران بعنوان صبیه (برده جنسی) و پسرها برای شستشوی مغزی و تربیت نیروی نظامی به مقرهای داعش ارسال میشدند.
سختی زندگی نادیا آغاز شد. یکبار فرار کرد ولی به سختی مجازات شد، ولی باز از فکر فرار، خود را رها نکرد تا زمانی که در فرصتی طلایی توانست فرار کند. فرار وی خود داستانی نفسگیر دارد که خواننده این معرفی، میتواند با امانت گرفتن این کتاب، خود به مطالعه باقی سرگذشت این دختر بپردازد.
حقایقی در کتاب وجود دارد، که خواننده را شوکه میکند و از سویی دیگر، کتاب جذابیت فراوانی دارد که خواننده را تا پایان با خود همراه میسازد.