داستان در بارهی فردی بود از درون تاریک خودش به دنبال نور و روشنایی بود
حتی فردی که سمت راست اون نشسته بود و از داستانش براش تعریف میکرد یه وجهی از زندگی خود مرد بود
کم کم با خودش کنار امد
و منظورش از اینکه این اخرین قطاره یا این شهر هیچ خروجی نداره این بود که
نمیتونی. از خودت فرار کنی
حتی فردی که سمت راست اون نشسته بود و از داستانش براش تعریف میکرد یه وجهی از زندگی خود مرد بود
کم کم با خودش کنار امد
و منظورش از اینکه این اخرین قطاره یا این شهر هیچ خروجی نداره این بود که
نمیتونی. از خودت فرار کنی