داستان کتاب در بارهی خوشبختی بود
مجری رادیو که سعی میکرد با انرژی صحبت کنه و از روز خوب مردم خوب و موضوع خوب برنامهی رادیویش حرف بزنه
رفت تویه خیابون از بچه تا پیر سوال کرد که بنظرتون خوشبختی چیه
ولی راستشو بخواین هیچکس از خوشبختی نگف همه بیشتر به بدبختی هاشون فکر میکردن تا خوشبختی هاشون
و چه بد که بد بختی رنگ پر رنگ تر داره تو زندگی مون تا خوشبختی
بنظرمن خوشبختی یعنی سلامتی یعنی دل خوش یعنی پدر مادر
و چه بسا چیزهای خیلی سادهی برایه ما اهمیت نداره ولی برایه خیلیها خوشبختی یا ارزو حساب میشه
مجری رادیو که سعی میکرد با انرژی صحبت کنه و از روز خوب مردم خوب و موضوع خوب برنامهی رادیویش حرف بزنه
رفت تویه خیابون از بچه تا پیر سوال کرد که بنظرتون خوشبختی چیه
ولی راستشو بخواین هیچکس از خوشبختی نگف همه بیشتر به بدبختی هاشون فکر میکردن تا خوشبختی هاشون
و چه بد که بد بختی رنگ پر رنگ تر داره تو زندگی مون تا خوشبختی
بنظرمن خوشبختی یعنی سلامتی یعنی دل خوش یعنی پدر مادر
و چه بسا چیزهای خیلی سادهی برایه ما اهمیت نداره ولی برایه خیلیها خوشبختی یا ارزو حساب میشه