من آخرین بار از یک رابطهی جدی و عاشقانهی عمیق ضربهی سختی خوردم، اتفاقی که افتاد این بود که بدون هیچگونه عمدی ضرر مالیای برای طرفم ایجاد کردم و با وجود اینکه پیشنهاد جبرانش رو دادم، اون عمل گوستینگ (ghosting) رو انجام داد! یعنی یه مرتبه بدون توضیح غیب شد و من مدتها احساس تعلیق میکردم.
به نظرم مهمترین بخش کتاب اونجاست که میگه درسته بودن در یک رابطهی عاشقانه گاهی باعث میشه شدت شادیهامون بیشتر بشه ولی مادامی که در رابطه ایم غمهای خیلی شدیدتری هم در انتظار ماست! چون کنترل غم شادیمون دیگه فقط دست خودمون نیست!
حالا نکتهی بعدی اینجاست که اگر ما این ریسک رو به خاطر تجربهی عشق کنیم منطقی تر از ازدواجه، چون همونطور که همه میدونیم عشقهای بعد از ازدواج کمیاب ترن.
پس ما دقیقاً برای چی ازدواج میکنیم اگر:
۱. مستقلیم (نیاز مالی به طرفمون نداریم)،
۲. نیاز جنسی زیاد و غیرقابل تحملی نداریم (این نیاز خود به خود با بالا رفتن سن کم میشه)،
۳. شاد بودن رو بلدیم، دوستانی داریم و منزوی نیستیم،
۴. علاقهای به آوردن بچه به این دنیای ناامن و پذیرش مسئولیتهاش نداریم،
۵. به حرفای غیرعلمی عوام اهمیت نمیدیم،
۶. رویایی داریم که ممکنه یه روز بخوایم برآورده ش کنیم (و اگر کسی توی زندگیمون باشه با احتمال ۹۰ درصد درست مثل وزنه به پامون وصل میشه چون در بهترین حالت، اگر عاشقمون باشه، عاشق اون ورژن قبلیمون شده!)
در کل به خصوص برای یک زن در جامعهی ما و با قوانین و عرفی که داریم ازدواج انتخاب عاقلانهای نیست، ولی عجیب اینه که زنها بیشتر خواهانش هستن، اونم به نظرم به خاطر اینه که جامعه مون عزت نفس ما رو ازمون میگیره و ما رو بردههایی میکنه که عاشق زنجیرشونن.
البته میگن روابط خوبی هم هست که من ندیدم.
به نظرم مهمترین بخش کتاب اونجاست که میگه درسته بودن در یک رابطهی عاشقانه گاهی باعث میشه شدت شادیهامون بیشتر بشه ولی مادامی که در رابطه ایم غمهای خیلی شدیدتری هم در انتظار ماست! چون کنترل غم شادیمون دیگه فقط دست خودمون نیست!
حالا نکتهی بعدی اینجاست که اگر ما این ریسک رو به خاطر تجربهی عشق کنیم منطقی تر از ازدواجه، چون همونطور که همه میدونیم عشقهای بعد از ازدواج کمیاب ترن.
پس ما دقیقاً برای چی ازدواج میکنیم اگر:
۱. مستقلیم (نیاز مالی به طرفمون نداریم)،
۲. نیاز جنسی زیاد و غیرقابل تحملی نداریم (این نیاز خود به خود با بالا رفتن سن کم میشه)،
۳. شاد بودن رو بلدیم، دوستانی داریم و منزوی نیستیم،
۴. علاقهای به آوردن بچه به این دنیای ناامن و پذیرش مسئولیتهاش نداریم،
۵. به حرفای غیرعلمی عوام اهمیت نمیدیم،
۶. رویایی داریم که ممکنه یه روز بخوایم برآورده ش کنیم (و اگر کسی توی زندگیمون باشه با احتمال ۹۰ درصد درست مثل وزنه به پامون وصل میشه چون در بهترین حالت، اگر عاشقمون باشه، عاشق اون ورژن قبلیمون شده!)
در کل به خصوص برای یک زن در جامعهی ما و با قوانین و عرفی که داریم ازدواج انتخاب عاقلانهای نیست، ولی عجیب اینه که زنها بیشتر خواهانش هستن، اونم به نظرم به خاطر اینه که جامعه مون عزت نفس ما رو ازمون میگیره و ما رو بردههایی میکنه که عاشق زنجیرشونن.
البته میگن روابط خوبی هم هست که من ندیدم.