در یکی از نوشتههای شفیعی کدکنی که به نقاط مشترک عرفان و تصوف ایرانی و دیگر مکتبهای عرفانی در جهان میپرداخت برایم جالب بود که او اشارهای به نوشتههای کارلوس کاستاندا داشت اینکه او بخشی یا شاید همه این کارها را خوانده و به آن استناد میکند برایم جالب بود. همین تا حدی مشوق شد من تصمیم بگیرم این مجموعه را بخوانم. اما سوالی که در مورد کتابهای کاستاندا دارم و به تخیلی بودن یا واقعی بودنشان برمیگردد (هر چند بعید میدانم تمام این کارها صرفا زاده خیالات نویسنده باشد بلکه شاید بخشهای...)
سوالم این است کاستاندا چرا هر دو یا سه سال یک کتاب از خاطراتش در مکزیک درآورده مثل نویسندهای که باید وقت بگذارد و آن را به مرور بسازد یا بیافریند. در حالی که اگر این مطالب چیزی بود که صرفا تجربه شده بود باید به سرعت بیشتری آن را مینوشت.
امیدوار خانم مترجم که کار زیبایی کردن و لطف کردن به بعضی نظرات پاسخ دادن به سوال من هم پاسخ بدن. ممنون.
سوالم این است کاستاندا چرا هر دو یا سه سال یک کتاب از خاطراتش در مکزیک درآورده مثل نویسندهای که باید وقت بگذارد و آن را به مرور بسازد یا بیافریند. در حالی که اگر این مطالب چیزی بود که صرفا تجربه شده بود باید به سرعت بیشتری آن را مینوشت.
امیدوار خانم مترجم که کار زیبایی کردن و لطف کردن به بعضی نظرات پاسخ دادن به سوال من هم پاسخ بدن. ممنون.