تلخ، واقعی و افسرده کننده
وقتی از یه اعتقاد یا یه شئ که ساخته تفکرات یه انسان مثل خودمون و یا حتی از یه فرد دیگه برای خودمون بت بسازیم، بپرستیدمش، مثل یه مفهوم مقدس بهش نگاه کنیم، ارزشی بهش بدیم که فاقدشه، بدون هیچ نقص و زشتی صفت عالی رو براش متصور بشیم،
امّا لحظهای که متوجه خلل و فرجش میشیم، در مرحله اول با تمام قوا منکرش میشیم، شده ثروت، آبرو حتی عزیزامون رو فدا میکنیم، با این ذهنیت که هدف بزرگه و ذهن محدود قادر به درکش نیست، تا آرامش ذهنی و تعادل زندگی حقیرمون حفظ بشه و درنهایت بجایی میرسیم که مجبوریم حقیقت رو کنار بذاریم و با واقعیتِ تلخ روبرو بشیم، نتیجهش چی ازمون باقی مونده جز باتلاقی از پوچی، جز سردگمی، جز شک کردن به تک تک ازای اطرافمون در باقی زندگی که معلوم نیس تا کِی بتونیم ادامه بدیم؟
وقتی از یه اعتقاد یا یه شئ که ساخته تفکرات یه انسان مثل خودمون و یا حتی از یه فرد دیگه برای خودمون بت بسازیم، بپرستیدمش، مثل یه مفهوم مقدس بهش نگاه کنیم، ارزشی بهش بدیم که فاقدشه، بدون هیچ نقص و زشتی صفت عالی رو براش متصور بشیم،
امّا لحظهای که متوجه خلل و فرجش میشیم، در مرحله اول با تمام قوا منکرش میشیم، شده ثروت، آبرو حتی عزیزامون رو فدا میکنیم، با این ذهنیت که هدف بزرگه و ذهن محدود قادر به درکش نیست، تا آرامش ذهنی و تعادل زندگی حقیرمون حفظ بشه و درنهایت بجایی میرسیم که مجبوریم حقیقت رو کنار بذاریم و با واقعیتِ تلخ روبرو بشیم، نتیجهش چی ازمون باقی مونده جز باتلاقی از پوچی، جز سردگمی، جز شک کردن به تک تک ازای اطرافمون در باقی زندگی که معلوم نیس تا کِی بتونیم ادامه بدیم؟