عالی بود. بالاخره یه رمان ایرانی متفاوت. به نویسنده تبریک میگم. مطمئنم اگه این کتاب ترجمه میشد و تو کشورهای دیگه هم توزیع میشد میتونست به اندازه هری پاتر موفقیت آمیز باشه
فقطای کاش مثل هری پاتر، تو هر جلد موضوع اختصاصی اون جلد بسته میشد و از طریق موضوع کلی به هم مرتبط میموندن وای کاش زمان تقریبی چاپ جلد چهارم تو انتهای این جلد اعلام میشد
فقط یه نکته که البته چیز خیلی کوچیکیه اما بدجوری تو مخ من میرفت، چرا بعضی جاها چشم آریا سیاه توصیف شده بود و بعضی جاها زاغ؟! آخه آدم باید بتونه قهرمان یه داستان رو تو ذهنش مجسم کنه. نکته دیگه هم اینکه طبق جلد اول دختر شاه کاظم هم با یه انسان ازدواج کرده و صاحب یه پریزاد بودن. یعنی اون پریزاد مرده و کل داستان ازدواجش با یه انسان و... بیهدف حکایت شده بود؟
درهرصورت واقعا امیدوارم هرچه زودتر جلد چهارم آماده شه و تو کتابراه گذاشته بشه و امیدوارم در ادامه نه داستان رو سر هم بندی کنن و بخوان زود تمومش کنن و نه اینکه بخوان الکی کشش بدن. برای اینکه بتونیم جلدهای بیشتری از این داستان عالی رو بخونیم و زود تموم نشه امیدوارم تو جلدهای بعدی وقت بیشتری برای شخصیت پردازی گذاشته بشه نه اضافه شدن ماجراهای الکی و پیچیده شدن ناخوشایندی که تو جلدهای آخر بعضی داستانهای چندجلدی میبینیم. سیر داستان اوایل جلد اول به نحوی بود که میشد به شخصیتها نزدیک شد اما در ادامه، بیشتر تاکید روی وقایع هیجانی گذاشته شد که البته خوبه اما تو دل این ماجراهای جذاب و فرازمینی، کلی ماجراهای عاشقانه، دوستیها و ماجراهای مربوط به گذشته وجود داره که میشه بیشتر شرح و بسط شون داد. میشه با بازگو کردن جزئیات خواننده رو به شخصیتها نزدیک تر کرد. برای مثال با همون هری پاتر مقایسه ش میکنم. بشخصه خیلی بیشتر و راحت تر به شخصیتهای هری پاتر نزدیک شده بودم، خاکستری بودن همه شخصیتهای کتاب، حتی قهرمانها و ضدقهرمانها جذاب بود و جزییات زندگی روزمره شون باعث میشد خودمون رو تو دنیای جادویی هاگوارتز تصور کنیم. با مردن دابی و پروفسور دامبلدور و سیریوس بلک و پروفسور اسنیپ هم من و هم خیلیای دیگه کلی گریه کردیم درحالیکه کشته شدن هیچ کدوم از شخصیتهای میدگارد فک نکنم باعث گریه خواننده بشن.ای کاش سخت تر پرده از خیانتها برداشته بشه. مثلا پرفسور صوفی کاش حضور پررنگ تری داشت و جایی و جوری خیانتش رو میشدیم که شوکه شیم و یا کاش شخصیتهایی که سیاه بنظر میرسیدن، یجور دراماتیک تری مشخص شه که در اصل سفیدن. مثلا فترس یا مثلا شاهزاده نسرم که خیلی راحت و یهویی معلوم شد در اصل میخواسته انتقام خواهرش رو بگیره. کاش بنحوی بود که خواننده بیشتر بهش نزدیک میشد و تا آخر داستان دودل میموندیم که این شخصیت سیاهه یا سفید
درهرحال اینا فقط پیشنهاد هستن. امیدوارم نویسنده نظرات رو مطالعه کنن. در مجموع بهشون تبریک و خسته نباشید میگم
ال الف
۱۳۹۷/۰۲/۲۰
از ارشاد اجازه نشر جلد 4 رو نمیدن میگن غیر اخلاقیه و...
فقطای کاش مثل هری پاتر، تو هر جلد موضوع اختصاصی اون جلد بسته میشد و از طریق موضوع کلی به هم مرتبط میموندن وای کاش زمان تقریبی چاپ جلد چهارم تو انتهای این جلد اعلام میشد
فقط یه نکته که البته چیز خیلی کوچیکیه اما بدجوری تو مخ من میرفت، چرا بعضی جاها چشم آریا سیاه توصیف شده بود و بعضی جاها زاغ؟! آخه آدم باید بتونه قهرمان یه داستان رو تو ذهنش مجسم کنه. نکته دیگه هم اینکه طبق جلد اول دختر شاه کاظم هم با یه انسان ازدواج کرده و صاحب یه پریزاد بودن. یعنی اون پریزاد مرده و کل داستان ازدواجش با یه انسان و... بیهدف حکایت شده بود؟
درهرصورت واقعا امیدوارم هرچه زودتر جلد چهارم آماده شه و تو کتابراه گذاشته بشه و امیدوارم در ادامه نه داستان رو سر هم بندی کنن و بخوان زود تمومش کنن و نه اینکه بخوان الکی کشش بدن. برای اینکه بتونیم جلدهای بیشتری از این داستان عالی رو بخونیم و زود تموم نشه امیدوارم تو جلدهای بعدی وقت بیشتری برای شخصیت پردازی گذاشته بشه نه اضافه شدن ماجراهای الکی و پیچیده شدن ناخوشایندی که تو جلدهای آخر بعضی داستانهای چندجلدی میبینیم. سیر داستان اوایل جلد اول به نحوی بود که میشد به شخصیتها نزدیک شد اما در ادامه، بیشتر تاکید روی وقایع هیجانی گذاشته شد که البته خوبه اما تو دل این ماجراهای جذاب و فرازمینی، کلی ماجراهای عاشقانه، دوستیها و ماجراهای مربوط به گذشته وجود داره که میشه بیشتر شرح و بسط شون داد. میشه با بازگو کردن جزئیات خواننده رو به شخصیتها نزدیک تر کرد. برای مثال با همون هری پاتر مقایسه ش میکنم. بشخصه خیلی بیشتر و راحت تر به شخصیتهای هری پاتر نزدیک شده بودم، خاکستری بودن همه شخصیتهای کتاب، حتی قهرمانها و ضدقهرمانها جذاب بود و جزییات زندگی روزمره شون باعث میشد خودمون رو تو دنیای جادویی هاگوارتز تصور کنیم. با مردن دابی و پروفسور دامبلدور و سیریوس بلک و پروفسور اسنیپ هم من و هم خیلیای دیگه کلی گریه کردیم درحالیکه کشته شدن هیچ کدوم از شخصیتهای میدگارد فک نکنم باعث گریه خواننده بشن.ای کاش سخت تر پرده از خیانتها برداشته بشه. مثلا پرفسور صوفی کاش حضور پررنگ تری داشت و جایی و جوری خیانتش رو میشدیم که شوکه شیم و یا کاش شخصیتهایی که سیاه بنظر میرسیدن، یجور دراماتیک تری مشخص شه که در اصل سفیدن. مثلا فترس یا مثلا شاهزاده نسرم که خیلی راحت و یهویی معلوم شد در اصل میخواسته انتقام خواهرش رو بگیره. کاش بنحوی بود که خواننده بیشتر بهش نزدیک میشد و تا آخر داستان دودل میموندیم که این شخصیت سیاهه یا سفید
درهرحال اینا فقط پیشنهاد هستن. امیدوارم نویسنده نظرات رو مطالعه کنن. در مجموع بهشون تبریک و خسته نباشید میگم