سلام و درود.
باز هم غوغای تولستو در نوشتن و بیان اندیشه.
من تولستوی رو با کتاب رستاخیز شروع کردم و شیفته آثارش شدم. پدر سرگی، شیطان و... و حالا آناکارنینای پراز حرف و رمز و راز و زیبا. بحدی این کتاب زیباست که نمیدونم چی بنویسم و از کدوم قسمتش بنویسم.
همه شخصیتهای داستان افکار و عقاید خودشون رو دارن، و در عین حال با همدیگه معاشرت دارن. و خوب و بد از نظر هرشخص متفاوته.
من در این داستان قبل از همه شخصیت لوین رو دوست دارم. درونی بسیار پاک و لطیف داره. و در آخر به آرامش روح و ذهن میرسه.
شخصیت خود آنا هم بسیار زیبا و قابل ستایشه. امای جاهایی مغلوب بدی میشه، مثل همه انسانهای دیگه. اما بنظر من آنا علی رغم ظلم رواشده بر خودش، به پسر و همسرش و ظلم میکنه و حتی به خودش. ولی عشق همینه، کور و کر مطلق میشه.
و ورونسکی که از آنا ظالم تر وشاید در اوایل عاشق تره، بحدی که با نهایت تلاش و بی پروایی آنا رو بدست میاره، اما بعد از مدتی از اوضاع و احوال آنا، بخاطر فشارهای روانی زندگی جدید خودش، غافل میشه و منجر به جنون آنا میشه.
و اما مردم همیشه قاضی که باز آنا رو از ورونسکی گناهکارتر میبینن و بر ورونسکی بخاطر از هم پاشیدن خانواده آنا و خود آنا خرده نمیگیرند. و در جامعه همیشه چنین قضاوتهایی رو دیدیم.
الکسی همسر آنا رو خیلی دوس داشتم، و فردی خیلی بزرگوار و شریفه. فقط کاش مهرورزی بیشتری داشت تا آنا به عشق دیگهای کشیده نشه.
استیوا نماد مهربونی و بی خیالی و هوس. شخصیت استیوا برام نیمه جذاب و نیمه منفور بود.
پرنس بزرگ و سرگی ایوانوویچ شخصیتهایی پخته و دوست داشتنی داشتند.
و خلاصه همه شخصیتها نکته و ظرایفی داشتند که حتما باید کتاب رو خوند تا برداشت کرد.
خسته نباشید و خیلی سپاسگذا از شما
باز هم غوغای تولستو در نوشتن و بیان اندیشه.
من تولستوی رو با کتاب رستاخیز شروع کردم و شیفته آثارش شدم. پدر سرگی، شیطان و... و حالا آناکارنینای پراز حرف و رمز و راز و زیبا. بحدی این کتاب زیباست که نمیدونم چی بنویسم و از کدوم قسمتش بنویسم.
همه شخصیتهای داستان افکار و عقاید خودشون رو دارن، و در عین حال با همدیگه معاشرت دارن. و خوب و بد از نظر هرشخص متفاوته.
من در این داستان قبل از همه شخصیت لوین رو دوست دارم. درونی بسیار پاک و لطیف داره. و در آخر به آرامش روح و ذهن میرسه.
شخصیت خود آنا هم بسیار زیبا و قابل ستایشه. امای جاهایی مغلوب بدی میشه، مثل همه انسانهای دیگه. اما بنظر من آنا علی رغم ظلم رواشده بر خودش، به پسر و همسرش و ظلم میکنه و حتی به خودش. ولی عشق همینه، کور و کر مطلق میشه.
و ورونسکی که از آنا ظالم تر وشاید در اوایل عاشق تره، بحدی که با نهایت تلاش و بی پروایی آنا رو بدست میاره، اما بعد از مدتی از اوضاع و احوال آنا، بخاطر فشارهای روانی زندگی جدید خودش، غافل میشه و منجر به جنون آنا میشه.
و اما مردم همیشه قاضی که باز آنا رو از ورونسکی گناهکارتر میبینن و بر ورونسکی بخاطر از هم پاشیدن خانواده آنا و خود آنا خرده نمیگیرند. و در جامعه همیشه چنین قضاوتهایی رو دیدیم.
الکسی همسر آنا رو خیلی دوس داشتم، و فردی خیلی بزرگوار و شریفه. فقط کاش مهرورزی بیشتری داشت تا آنا به عشق دیگهای کشیده نشه.
استیوا نماد مهربونی و بی خیالی و هوس. شخصیت استیوا برام نیمه جذاب و نیمه منفور بود.
پرنس بزرگ و سرگی ایوانوویچ شخصیتهایی پخته و دوست داشتنی داشتند.
و خلاصه همه شخصیتها نکته و ظرایفی داشتند که حتما باید کتاب رو خوند تا برداشت کرد.
خسته نباشید و خیلی سپاسگذا از شما