داستان خوبی بود...
خب آدمهائی هستن که هرکاری رو توی لحظه خطر و یا لحظات احساسی بدون فکر ویا
عقل و منطق بصورت ناخداگاه انجام میدن!!!
وبعدش یا توی زندان ویا توی ندامتگاه وجدان خوش عذاب میکشه!!!
اما کسانی هم مثل شخصیت داستان ما هستن....
مواقع خطر حتی برای خودش دستش روی ماشه اسلحه قفل میشه ولی زمانی هم حاضر میشه
برای کسی که لازم میدونه دست به عمل بزنه. ویادختر کشیش وحتی خود کشیش وقتی میفهمن راه رفته شده اشتباه بوده راه غلط ونادرست خودشون روحتی بااقرار به اشتباه گذشته عوض کنند وهمین هم میشه..
بنابراین من بشخصه بااینکه دستشون حتی دست کشیش بخون آلوده شد از انتخاب راه درستشون در لحظه آخر خیلی خوشم اومد!!!!
خب آدمهائی هستن که هرکاری رو توی لحظه خطر و یا لحظات احساسی بدون فکر ویا
عقل و منطق بصورت ناخداگاه انجام میدن!!!
وبعدش یا توی زندان ویا توی ندامتگاه وجدان خوش عذاب میکشه!!!
اما کسانی هم مثل شخصیت داستان ما هستن....
مواقع خطر حتی برای خودش دستش روی ماشه اسلحه قفل میشه ولی زمانی هم حاضر میشه
برای کسی که لازم میدونه دست به عمل بزنه. ویادختر کشیش وحتی خود کشیش وقتی میفهمن راه رفته شده اشتباه بوده راه غلط ونادرست خودشون روحتی بااقرار به اشتباه گذشته عوض کنند وهمین هم میشه..
بنابراین من بشخصه بااینکه دستشون حتی دست کشیش بخون آلوده شد از انتخاب راه درستشون در لحظه آخر خیلی خوشم اومد!!!!