سلام. باگ و سوتیهای عجیبی داره این داستان! مثلا سامیرانا در یک سکانس براحتی مشخصاتش رو یادداشت میکنه. اما در فصل بعد میگه مدتهاست چیزی ننوشته و در نوشتن ناتوانه! و یا شخصیت اصلی که ربات محسوب میشه و گلوله بر او کارگر نیست و یا متوجهی سرما و گرمای سوزان خورشید نمیشه، در صحنهی درگیری و حمله به پناهگاه، از درد شدید بدن و نوازش باد و دمای هوا و... حرف میزنه!!
از این سوتیهای گل درشت که بگذریم، در کل داستان دارای کشش بود.
اجرای نمایشیاش البته چنگی به دل نمیزنه. و صدای دائم موسیقی پس زمینهاش خیلی روی مغزه. و کلامی هم به نویسنده: اینکه دائم به هم فحش بدن و "لعنتی" بگن، داستان رو خارجی تر نمیکنه!!
از این سوتیهای گل درشت که بگذریم، در کل داستان دارای کشش بود.
اجرای نمایشیاش البته چنگی به دل نمیزنه. و صدای دائم موسیقی پس زمینهاش خیلی روی مغزه. و کلامی هم به نویسنده: اینکه دائم به هم فحش بدن و "لعنتی" بگن، داستان رو خارجی تر نمیکنه!!