نکته بنیادین این کتاب به نظرم این سوال اساسی که حسرتهای ما چقدر واقعی هستند؟
] خطر اسپویل [
《نورا》 ۵ ساعت قبل از خودکشی، وارد کتابخانه اسرارآمیزی میشود و کتاب حسرتهایش را آن جا میبیند [کتابی پر از جملات حسرتالود وای کاشهای متعدد از زندگی شخصی وی] اما حالا او فرصت مییابد بازگردد و حسرت هایش را را برطرف کند. و در هرکدام از شرایطی که آرزو داشت حضور داشته باشد زندگی کند.
یکی از بزرگترین حسرتهای نورا جواب منفی و ازدواج نکردن با پسری بود که به شدت شیفته نورا بود.
به محض اندیشیدن بهواین حسرت نورا به دنیایی پرتاب میشود که در آن به پسر مورد علاقهاش جواب مثبت داده و بایکدیگر ازدواج کردهاند و میکده کوچکی را اداره میکنند که یک زمانی آرزوی هر دوی آنها بود که بازگشاییاش کنند.
در ابتدا نورا از زندگی جدیدش به شدت خوشحال است اما به مرور متوجه میشود که شوهرش، همان فردی که در زندگی دیگرش به شدت حسرت زندگی با او را داشته به راحتی به او خیانت میکند و از طرفی دائمالخمر هم هست. نورا به شوهرش اعتراض میکند و هشدار میدهد که اینگونه زیستن اصلا درست نیست و هشدار میدهد در زندگی دیگرش به درخواست ازدواج او جواب منفی داده بود و جواب منفی نورا مرد را به شدت افسرده و منزوی کرده و در حالی که حسرت زندگی با نورا را داشته همواره التماس میکرده جواب پیامهایش را بدهد. لذا مرد الان باید قدر زندگی با او را بداند، اما شوهرش در پاسخ حرفای نورا به او میخندد و او را دیوانه تلقی میکند و میگوید هیچگاه دلش برای او تنگ نخواهد شد.
《نورا متوجه میشود زندگی که همیشه حسرتش را میخورده تا چه حد وحشتناک و غیرقابل تحمل بوده است و او یک عمر حسرت چه زندگی احمقانهای را میخورده است》.
] خطر اسپویل [
《نورا》 ۵ ساعت قبل از خودکشی، وارد کتابخانه اسرارآمیزی میشود و کتاب حسرتهایش را آن جا میبیند [کتابی پر از جملات حسرتالود وای کاشهای متعدد از زندگی شخصی وی] اما حالا او فرصت مییابد بازگردد و حسرت هایش را را برطرف کند. و در هرکدام از شرایطی که آرزو داشت حضور داشته باشد زندگی کند.
یکی از بزرگترین حسرتهای نورا جواب منفی و ازدواج نکردن با پسری بود که به شدت شیفته نورا بود.
به محض اندیشیدن بهواین حسرت نورا به دنیایی پرتاب میشود که در آن به پسر مورد علاقهاش جواب مثبت داده و بایکدیگر ازدواج کردهاند و میکده کوچکی را اداره میکنند که یک زمانی آرزوی هر دوی آنها بود که بازگشاییاش کنند.
در ابتدا نورا از زندگی جدیدش به شدت خوشحال است اما به مرور متوجه میشود که شوهرش، همان فردی که در زندگی دیگرش به شدت حسرت زندگی با او را داشته به راحتی به او خیانت میکند و از طرفی دائمالخمر هم هست. نورا به شوهرش اعتراض میکند و هشدار میدهد که اینگونه زیستن اصلا درست نیست و هشدار میدهد در زندگی دیگرش به درخواست ازدواج او جواب منفی داده بود و جواب منفی نورا مرد را به شدت افسرده و منزوی کرده و در حالی که حسرت زندگی با نورا را داشته همواره التماس میکرده جواب پیامهایش را بدهد. لذا مرد الان باید قدر زندگی با او را بداند، اما شوهرش در پاسخ حرفای نورا به او میخندد و او را دیوانه تلقی میکند و میگوید هیچگاه دلش برای او تنگ نخواهد شد.
《نورا متوجه میشود زندگی که همیشه حسرتش را میخورده تا چه حد وحشتناک و غیرقابل تحمل بوده است و او یک عمر حسرت چه زندگی احمقانهای را میخورده است》.