خب... عالی بود، خیلی زیبا داستان رو پیچ داد، مثل یه رویای کودکانه؛ اما امیخته به واقعیت بود، از ترفند حقیقتِ امیخته به دروغش خوشم اومد، و خب... اینکه خشم شدید درون دارم باعث شد از اینکه دوتا یا چند تا ادم با خونسردی کشته شدند و بعدش به جای احساس بد، وحشت، گناه، حس ازادی و اسودگی جریان پیدا میکنه لذت بردم خیلی فوق العاده بود، این که چندتا راوی داره؛ و هر کدوم داستان خودشون رو روایت میکنند و مثل واقعیت اونا هم یه چیزایی فقط خیال پردازی میکنند و متصورند که کاملا درسته برام جالب بود، اوایل داستان اونجا که جین به گردوندن سگها مشغوله، واکنشش به لبخندها یا تحقیرها، بیاعتناییها... و یه چیز؛ اینکه خیلی راحت احساسات جین توی داستان از زبان خودش بیان میشد برام جذاب بود.
البته همونطور که گفتم به نظرم یه رویاپردازی کودکانه و جالب بود که مقداری با یک قلم ورزیده و ذهن ادم بزرگسال پخته شد، و داستان متفاوت و دلچسبی بود، چندان متوجه روند پیشروی داستان نشدم، هر چند اولاش مدام میخواستم بدونم کی تموم میشه ولی خیلی خوب پیش رفت.
البته همونطور که گفتم به نظرم یه رویاپردازی کودکانه و جالب بود که مقداری با یک قلم ورزیده و ذهن ادم بزرگسال پخته شد، و داستان متفاوت و دلچسبی بود، چندان متوجه روند پیشروی داستان نشدم، هر چند اولاش مدام میخواستم بدونم کی تموم میشه ولی خیلی خوب پیش رفت.