این یک رمان جذاب بودچون همه چیز دراین کتاب داستان و قصه بود و کوچکترین نقطه اشتراکی با زندگی واقعی نداشت عشق جنون امیز فرزین که بچه گی بوده بهش اجازه میده با همه باشه ولی عشق سه ساله غزل اجازه خیانت به او نمیده نقش بزرگترهایی که با وجود داشتن رابطه خوب با بچها ولی هیچ ممانعت و سختگیری در روابط انها نمیکنن تا این مسائل پیش نیاد یا حتی پسری مثل سروش که فکر کنم دیگه تو قصه هام پیدا نمیشه باید تو فضا دنبالش بگردی امکان نداره پسری سه سال با یه دختر باشه و از عشق و دوستداشتن چیزی نگه یا حتی قصه نگین که از همه چیز غیر باورتر بود دکتری که با یه دختر تصادف میکنه بعد بدون هیچ تحقیق درباره خانواده اون میارش خونه خودش در صورتی که میتونست تحویل خانواده مادرش بده در کل خیلی اتفاقات در این کتاب بود که قصه بودو خیلی زیبا و جالب و با نثری زیبا نوشته شده بود ولی به نظر من باید کتابهای ما بر اساس زندگی واقعی باشن تا نوجوانهای ما با خودن کتابها یادبگیرند در شرایط و موقیعیتهای مشابه تصمیم درست بگیرن وقتی که نوجوانهای ما کتابی بخونن که دختر با یه پسر از خونه فرار کرده یا روابط و مهمونیها و کوه رفتن با پسرها اینقدر عادی هست و جالب اینکه پسرها مثل حضرت یوسف هستن دست به دخترا نمیزنن این باور پیش میاد برلی دخترای جوان که شاید به واقعا اینطوره ودر نهایت خودکشی من به پایان شادی هم برای این کتاب اعتقاد ندارم چون مسائل داخل این کتاب برای نوجوانهایی که 90%انها دحتر هستن مناسب نیس خواهشی که از نویسنده محترم دارم اینه که شما که قلم به این زیبایی و ذهنی به این خلاقی دارید چرا یه کتاب برای نوجوانها نمینویسید مناسب سبک زندکی ما ایرانیها و جوانهای ما باشه
ممنون
ممنون